p11
.
+داداشم پیدام میکنه و از شر تو خلاص میشه
_هوم واقعا؟ ولی فک نکنم بتونه
+چرا؟
_چون من کسی نیستم که اون فک میکنه
_مکس؟
~بله قربان
_اینو ببر توی اتاقش و لباساشو بهش بده
~چشم
+ولم کن، اصن چرا انقدر بدبختم؟
_چون مال منی
+کی گفته؟
_3سال پیش پدرت. حالا هم مکس ببرش
®مکس اتو برد توی یه اتاق کوچیک و یه دست لباس بهش داد
~بیا اینم لباسات
+نمیخوام
~هعی دختر کوچولو، از من به تو گفتن روی مخ ارباب نرو
+چی؟
~کاری نکن که اون باهات چپ بشه
+مگه الان نیس؟
~هه اون تازه باهات خیلی خوب بوده و تو تاحالا بدجنس بودنشو ندیدی. به هرحال تنها ارزوم برات اینه که اون روی ارباب رو نبینی.
+:مکس از اتاق بیرون رف منم موندمو کلی سوال. یعنی چی؟ اون روی ارباب؟ مگه اون فقط یه مدیر عامل ساده نی؟ چرا.....
داشتم خودمو با سوالام خفه میکردم که تقه ای به در خورد و یه زن مسن اومد داخل
¶سلام دخترم من اجومای این عمارتم...
+:وقتی که گفت اجوما دلم خالی شد، یهو یاد مادربزرگ جیمین اوفتادم. اجوما کجایی که ببینی دارن دختر کوچولوت رو اذیت میکنن...
¶فهمیدی؟
+ها؟ چیو؟
¶وای مث اینکه باید از اول بگم، ببین تو ازین به بعد خدمتکار این عمارتی و باید قوانین رو هم عمل کنی
+قوانین؟
¶اره.1-بدون اجازه ارباب حق هیچ کاری نداری
2-هرچی ارباب گف رو بدون چون و چرا میگی چشم
3-همیشه.......
خب حالا هم لباساتو بپوش و بیا پایین
+چشم
اجوما رفتو منم حدود 10 دقیقه فقط با خودم کلنجار رفتمو غرغر کردم که یهو یادم اومد باید میرفتم پایین، سریع لباسامو پوشیدم و از اتاق خارج شدم، یهو نگاهم به اجوما افتاد که داشت با دستش بهم میگفت که زود بیا، تعجب کردم که چرا بلند نمیگه، کسی که اینجا نیس که یهو.....
پایان پارت 11
شرایط پارت12
لایک:8
بگین خوب بود یا نه؟
+داداشم پیدام میکنه و از شر تو خلاص میشه
_هوم واقعا؟ ولی فک نکنم بتونه
+چرا؟
_چون من کسی نیستم که اون فک میکنه
_مکس؟
~بله قربان
_اینو ببر توی اتاقش و لباساشو بهش بده
~چشم
+ولم کن، اصن چرا انقدر بدبختم؟
_چون مال منی
+کی گفته؟
_3سال پیش پدرت. حالا هم مکس ببرش
®مکس اتو برد توی یه اتاق کوچیک و یه دست لباس بهش داد
~بیا اینم لباسات
+نمیخوام
~هعی دختر کوچولو، از من به تو گفتن روی مخ ارباب نرو
+چی؟
~کاری نکن که اون باهات چپ بشه
+مگه الان نیس؟
~هه اون تازه باهات خیلی خوب بوده و تو تاحالا بدجنس بودنشو ندیدی. به هرحال تنها ارزوم برات اینه که اون روی ارباب رو نبینی.
+:مکس از اتاق بیرون رف منم موندمو کلی سوال. یعنی چی؟ اون روی ارباب؟ مگه اون فقط یه مدیر عامل ساده نی؟ چرا.....
داشتم خودمو با سوالام خفه میکردم که تقه ای به در خورد و یه زن مسن اومد داخل
¶سلام دخترم من اجومای این عمارتم...
+:وقتی که گفت اجوما دلم خالی شد، یهو یاد مادربزرگ جیمین اوفتادم. اجوما کجایی که ببینی دارن دختر کوچولوت رو اذیت میکنن...
¶فهمیدی؟
+ها؟ چیو؟
¶وای مث اینکه باید از اول بگم، ببین تو ازین به بعد خدمتکار این عمارتی و باید قوانین رو هم عمل کنی
+قوانین؟
¶اره.1-بدون اجازه ارباب حق هیچ کاری نداری
2-هرچی ارباب گف رو بدون چون و چرا میگی چشم
3-همیشه.......
خب حالا هم لباساتو بپوش و بیا پایین
+چشم
اجوما رفتو منم حدود 10 دقیقه فقط با خودم کلنجار رفتمو غرغر کردم که یهو یادم اومد باید میرفتم پایین، سریع لباسامو پوشیدم و از اتاق خارج شدم، یهو نگاهم به اجوما افتاد که داشت با دستش بهم میگفت که زود بیا، تعجب کردم که چرا بلند نمیگه، کسی که اینجا نیس که یهو.....
پایان پارت 11
شرایط پارت12
لایک:8
بگین خوب بود یا نه؟
۲.۲k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.