چندپارتی:)
چندپارتی:)
Part1
خوشحال میشم اگه گزارش نکنی:/
'-کوک ویو-
لکه خون رو از روی دستم پاک کردم و از ماشین پیاده شدم
به سمت بار رفتم، اما وقتی وارد شدم هوای بار باعث سردردم شد...
به ارومی چشمی چرخوندم، چشمم به دختری خورد که لباس سفیدی تنش بود
پوزخندی رو لبم شکل گرفت. چون قربانی اون شبم رو پیدا کرده بودم!'
"آر ان
لباس جذبشو کمی پایین تر کشید تا رونش کمتر در معرض دید باشه...موهای یخیشو پشت گوشش داد...تمام تلاششو میکرد مثل بقیه دخترا، ب طرز فجیع و حال بهم زنی عشوه توی رفتاراش ب کار ببره...بالاخره چند وقتی میشد ک کسی و ب قتل نرسونده بود...ب شدت دلتنگ لحظاتی بود ک با چاقوی مخصوصش، اول کمی از موهاشون و میبرید، بعد هم همون چاقو و صاف توی سینه اش فرو میکرد...البته دلیل خودشو داره...ازونجایی همیشه مادرش در هین کتک زدنش برای ازار دادنش موهاشو میبرید، الان ب جایی رسیده ک میخواد همین کارو با همه کنه...و ازونجایی ک همه ی ادمای زندگیش قلبش و شکوندن، قلب تک تک مظنوناشو ازشون میگیره...
^اتـــ
از دیشبه ک توی بارم و هنوزم نتونستم کسی و پیدا کنم ک لایق کشته شدن توست من باشه...اه، حتی مجبور شدم لباس سفید بپوشم...واو این چیزا اصلا در شان من نیس...یکم از مشـــ...روبمو روی لباسم ریختم تا بتونم برم رختکن و یکم ازین ادمای چندش دور باشم، ولی حس عجیبی بهم دست داد...تعقیب شدن توست کسی؟ نمیدونم...."
ادامه دارد!...
@kim_rn
@min_mira
Part1
خوشحال میشم اگه گزارش نکنی:/
'-کوک ویو-
لکه خون رو از روی دستم پاک کردم و از ماشین پیاده شدم
به سمت بار رفتم، اما وقتی وارد شدم هوای بار باعث سردردم شد...
به ارومی چشمی چرخوندم، چشمم به دختری خورد که لباس سفیدی تنش بود
پوزخندی رو لبم شکل گرفت. چون قربانی اون شبم رو پیدا کرده بودم!'
"آر ان
لباس جذبشو کمی پایین تر کشید تا رونش کمتر در معرض دید باشه...موهای یخیشو پشت گوشش داد...تمام تلاششو میکرد مثل بقیه دخترا، ب طرز فجیع و حال بهم زنی عشوه توی رفتاراش ب کار ببره...بالاخره چند وقتی میشد ک کسی و ب قتل نرسونده بود...ب شدت دلتنگ لحظاتی بود ک با چاقوی مخصوصش، اول کمی از موهاشون و میبرید، بعد هم همون چاقو و صاف توی سینه اش فرو میکرد...البته دلیل خودشو داره...ازونجایی همیشه مادرش در هین کتک زدنش برای ازار دادنش موهاشو میبرید، الان ب جایی رسیده ک میخواد همین کارو با همه کنه...و ازونجایی ک همه ی ادمای زندگیش قلبش و شکوندن، قلب تک تک مظنوناشو ازشون میگیره...
^اتـــ
از دیشبه ک توی بارم و هنوزم نتونستم کسی و پیدا کنم ک لایق کشته شدن توست من باشه...اه، حتی مجبور شدم لباس سفید بپوشم...واو این چیزا اصلا در شان من نیس...یکم از مشـــ...روبمو روی لباسم ریختم تا بتونم برم رختکن و یکم ازین ادمای چندش دور باشم، ولی حس عجیبی بهم دست داد...تعقیب شدن توست کسی؟ نمیدونم...."
ادامه دارد!...
@kim_rn
@min_mira
۵.۴k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.