𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟗

𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟗

از زبان کوک
رفتیم آماده شدیم و رفتیم سوار ماشین شدیم
+ کوک
_جونم؟
+میخوام بهم یه قولی بدی
_چه قولی؟
+بیا هیچوقت همو ترک نکنیم ، همو ناراحت نکنیم و دلیل اشک های هم نباشیم، به خوبی و خوشی زندگی کنیم و هیچ کس و هیچ چیز مانع عشقمون نشه

_معلومه که هیچ کس مانع عشقمون نمیشه من با خواست خودم دارم باهات ازدواج میکنم و کاری به حرف های پدر بزرگ ندارم

رفتم جلوی صورتش و لباشو عمیق بوسیدم
بعدش راه افتادم به سمت مرکز خریدی که مال خودم بود
_خوب اول بریم لباس عروس تو بخریم
+برییمم جونگکوکا برای عروسی خیلی ذوق دارم
_بیا بریم دختر کوچولو

که گوشیش زنگ خورد
_کیه؟
+لوناست

از زبان یونا
گوشیم زنگ خورد لونا بود جواب دادم جیغی کشید که حس کردم گوشام کر شده
+چته چرا مثل خر عر میزنی
&چرا گوشیتو جواب نمیدی از دیشب تا الان 20 دفعه بهت زنگ زدم اصلا الان کجایی دیشب پدر بزرگت وی گفت؟؟؟؟
+واییی دختر یه نفس بگیر الان اومدم خرید عروسیم جریانش مفصله غروب بیا خونم برات تعریف میکنن راستی به این آدرسی که میفرستم بیا چون خونم عوض کردم
دیگه نزاشتم حرف بزنه و سریع قطع کردن

که کوک گفت.....

شرط
15 لایک