پارت ²
پارت ²
♤LOVE VS HATE♤
عشق VS نفرت
___________________________________
ویو ات:ا....اون مرده میخواست بهم تجاوز کنه ولی نتونست پ...ر...د...مو بزنه بغض گلومو گرفته بود ولی اون هنوزم نمیذاشت من برم بیرون بدنم درد میکرد بزور لباسامو پوشیدم و التماسش کردم بزاره برم بیرون
ات:لطفا....بزار....برم بیرون...لطفا
مرد:نه
ات:التماست میکنم بزار برم
مرد:هوفف باش برو
بدنم کبود بود ولی معلوم نبود رفتم دیدم لیا منتظرمه و خیلی نگرانه
لیا:دختر معلومه کجایی مثلا رفتی دسشوییا و....وایسا ببینم....چ....چرا گردنت....کبوده؟؟
ات.....
لیا:ات با توعم چرا گردنت کبوده(داد)
ات(با دادی که زد کل بار نگامون کردن ترسیدم و دستمو گذاشتم رو گردنم که یهو بغضم ترکید)
لیا:هوووف ببخشید نباید سرت داد میزدم بگو ببینم چیشد
ات:ی....یه مرده....هق....میخواست
...هق....بهم.....هق.....تجاوز.....کنه.....هق.....ولی نتونست....هق
لیا:اهههه فاک الان خوبی دیگه؟
ات:ا....اره خوبم
ویو لیا:وقتی اونارو شنیدم خیلی عصبی شدم ات و بردم پیش رییس بار که دوستم بود و رفتم سراغ مرده و تا جایی که تونستم زدمش بعد هم دست ات و گرفتم و رفتیم ات و گذاشتم خونه و خودمم رفتم خونه
ویو ات:خیلی ناراحت بودم اما شانس اوردم نتونست کاری کنه! رفتم دوش گرفتم و بعد نشستم فیلم دیدم ساعت ۱۰ بود دو ساعت گذشت و ساعت ۱۲ شد خوابم میومد پس رفتم بخوابم....نصفه شب با صدای زنگ در از خواب پریدم ترسیدم و یه چاقو از اشپزخونه برداشتم و رفتم سمت در...درو باز کردم که.........
خماریییییییی
عکس ات و لیا با لباساشونو میزارم
__________________________________
شرط پارت³
¹⁵ لایک ♡
¹⁵ کامنت ☆
♤LOVE VS HATE♤
عشق VS نفرت
___________________________________
ویو ات:ا....اون مرده میخواست بهم تجاوز کنه ولی نتونست پ...ر...د...مو بزنه بغض گلومو گرفته بود ولی اون هنوزم نمیذاشت من برم بیرون بدنم درد میکرد بزور لباسامو پوشیدم و التماسش کردم بزاره برم بیرون
ات:لطفا....بزار....برم بیرون...لطفا
مرد:نه
ات:التماست میکنم بزار برم
مرد:هوفف باش برو
بدنم کبود بود ولی معلوم نبود رفتم دیدم لیا منتظرمه و خیلی نگرانه
لیا:دختر معلومه کجایی مثلا رفتی دسشوییا و....وایسا ببینم....چ....چرا گردنت....کبوده؟؟
ات.....
لیا:ات با توعم چرا گردنت کبوده(داد)
ات(با دادی که زد کل بار نگامون کردن ترسیدم و دستمو گذاشتم رو گردنم که یهو بغضم ترکید)
لیا:هوووف ببخشید نباید سرت داد میزدم بگو ببینم چیشد
ات:ی....یه مرده....هق....میخواست
...هق....بهم.....هق.....تجاوز.....کنه.....هق.....ولی نتونست....هق
لیا:اهههه فاک الان خوبی دیگه؟
ات:ا....اره خوبم
ویو لیا:وقتی اونارو شنیدم خیلی عصبی شدم ات و بردم پیش رییس بار که دوستم بود و رفتم سراغ مرده و تا جایی که تونستم زدمش بعد هم دست ات و گرفتم و رفتیم ات و گذاشتم خونه و خودمم رفتم خونه
ویو ات:خیلی ناراحت بودم اما شانس اوردم نتونست کاری کنه! رفتم دوش گرفتم و بعد نشستم فیلم دیدم ساعت ۱۰ بود دو ساعت گذشت و ساعت ۱۲ شد خوابم میومد پس رفتم بخوابم....نصفه شب با صدای زنگ در از خواب پریدم ترسیدم و یه چاقو از اشپزخونه برداشتم و رفتم سمت در...درو باز کردم که.........
خماریییییییی
عکس ات و لیا با لباساشونو میزارم
__________________________________
شرط پارت³
¹⁵ لایک ♡
¹⁵ کامنت ☆
۲.۲k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.