ویو ۵ماه بعد
ویو ۵ماه بعد
+امروز یک مراسم بزرگ داشتیم که برای آیدلا بود به مناسبت کریسمس من هم از این به بعد فقط مشکی میپوشم دیگه خستم جونکوک هم هروز یک رنو میاره خونه ولی من اهمیت نمیدم ساعت ۲بود رفتم بیرون از اتاق رفتم wcصورتم رو شستم و اومدم بیرون گشنم بود امروز هم یک زن دیگه رو آورده برام مهم نیست به طرز عجیبی هیچ زنی کنار خودش نداشت تعجب کردم ولی اهمیت ندادم اومد صبحانه بخورم چون ظهر بود ناهار بود اومدم سر میز جونکوک اومد رو به روم شراب 🍷 رو گرفتم و نوشیدیم و دیگه من از زندگی قطع امید کردم ولی من به امید روزی که بمیرم زنده موندم دوست دارم بدونم دلیل مرگم چی میشه جونکوک لب باز کرد و گفت
-آیسان امروز جشن داریم لباس خوب بپوش
+بهت ربطی نداره
-هه واقعا فکر میکنی بهم ربط ندارد من شوهرتم
+خفه شو
-تو چرا اینطوری میکنی مگه من باهات چیکار کردم من ........
+امروز یک مراسم بزرگ داشتیم که برای آیدلا بود به مناسبت کریسمس من هم از این به بعد فقط مشکی میپوشم دیگه خستم جونکوک هم هروز یک رنو میاره خونه ولی من اهمیت نمیدم ساعت ۲بود رفتم بیرون از اتاق رفتم wcصورتم رو شستم و اومدم بیرون گشنم بود امروز هم یک زن دیگه رو آورده برام مهم نیست به طرز عجیبی هیچ زنی کنار خودش نداشت تعجب کردم ولی اهمیت ندادم اومد صبحانه بخورم چون ظهر بود ناهار بود اومدم سر میز جونکوک اومد رو به روم شراب 🍷 رو گرفتم و نوشیدیم و دیگه من از زندگی قطع امید کردم ولی من به امید روزی که بمیرم زنده موندم دوست دارم بدونم دلیل مرگم چی میشه جونکوک لب باز کرد و گفت
-آیسان امروز جشن داریم لباس خوب بپوش
+بهت ربطی نداره
-هه واقعا فکر میکنی بهم ربط ندارد من شوهرتم
+خفه شو
-تو چرا اینطوری میکنی مگه من باهات چیکار کردم من ........
۱.۴k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.