رومان مافیای عاشق
پارت ۵
پرسیدم پدرت قبول کرد یا نه؟
جانت گفت آره قبول کرد !
با خوشحالی زیاد پریدم بغلش و می خواستم از خوشحالی جیغ بزنم ولی یکهو استاد از در آمد و گفت کلاس شروع شده و تمام بچه ها داخل آمدند استاد در مورد گیاهان گوشت خوار و ماهی سالمون حرف زد زنگ خورد
از جانت پرسیدم ماموریتی که بهم میدید چطوریه ؟؟
جانت با عصبانیت گفت من که گفتم مدرسه و شغلم رو قاطی نمیکنمممممم گفت بعد مدرسه برات لوکیشن مکانی که باید بیای رو میفرستم تو اونجا یک مربی یا یک همکار که کمکت میکنه و تو همهی. ماموریت هات شریکه رو میبینی اون بهت کمک میکنه ولی یکم زیادی اخلاقش عجیبه و بهتره روز اول باهاش دعوا نکنید فهمیدی؟
دیگه هم تو مدرسه با من راجب مافیا بودن حرف نزن و اینکه من نمیتونستم اونجا جلوی همه بگم اسمت ماری هست پس اونجا تو رو همه مافیای عاشق میشناسن فهمیدی؟
گفتم آره جانت از پیشم رفت کلاس بعدی راجب ماهی دودی خوندیم بعد سپری کردن مدرسه بلاخره به خونه رفتم توی راه خونه بودم که یادم افتاد باید برم بیمارستان! ولی همون موقع جانت زنگ زد جوابش و دادم و گفتم چیشده؟؟
جانت گفت به لوکیشنی که میگم برو قبل اینکه چیزی بگم قطع کرد
سریعا اس ام اس هامو چک کردم و بله جانت برام لوکیشن فرستاده بود سریعا اوبر گرفتم و راه افتادم وقتی رسیدم قبل اینکه پیاده شم اوبر بهم گفت چرا داری میری اینجا؟ سال هاست بعد جنگ جهانی دوم کسی اینجا نیمده حتی شهرداری هم به فکر تعمیر اینجا نیست گفتم واسه ی چی؟ گفت چون این جا محل پاتوق مافیا هست ! با خنده گفت نکنه توهم مافیا هستی گفتم نه و با سرعت دویدم و رفتم راننده اوبر گفت مگه دختر خاله میگ میگی؟؟
و رفت اون راست میگفت اونجا واقعا متروکه بود! جانت گفته بود اونجا یک همکار داری ولی کسی اونجا نبود! تا اینکه حس کردم یکی دستم و گرفت و کشید!
پرسیدم پدرت قبول کرد یا نه؟
جانت گفت آره قبول کرد !
با خوشحالی زیاد پریدم بغلش و می خواستم از خوشحالی جیغ بزنم ولی یکهو استاد از در آمد و گفت کلاس شروع شده و تمام بچه ها داخل آمدند استاد در مورد گیاهان گوشت خوار و ماهی سالمون حرف زد زنگ خورد
از جانت پرسیدم ماموریتی که بهم میدید چطوریه ؟؟
جانت با عصبانیت گفت من که گفتم مدرسه و شغلم رو قاطی نمیکنمممممم گفت بعد مدرسه برات لوکیشن مکانی که باید بیای رو میفرستم تو اونجا یک مربی یا یک همکار که کمکت میکنه و تو همهی. ماموریت هات شریکه رو میبینی اون بهت کمک میکنه ولی یکم زیادی اخلاقش عجیبه و بهتره روز اول باهاش دعوا نکنید فهمیدی؟
دیگه هم تو مدرسه با من راجب مافیا بودن حرف نزن و اینکه من نمیتونستم اونجا جلوی همه بگم اسمت ماری هست پس اونجا تو رو همه مافیای عاشق میشناسن فهمیدی؟
گفتم آره جانت از پیشم رفت کلاس بعدی راجب ماهی دودی خوندیم بعد سپری کردن مدرسه بلاخره به خونه رفتم توی راه خونه بودم که یادم افتاد باید برم بیمارستان! ولی همون موقع جانت زنگ زد جوابش و دادم و گفتم چیشده؟؟
جانت گفت به لوکیشنی که میگم برو قبل اینکه چیزی بگم قطع کرد
سریعا اس ام اس هامو چک کردم و بله جانت برام لوکیشن فرستاده بود سریعا اوبر گرفتم و راه افتادم وقتی رسیدم قبل اینکه پیاده شم اوبر بهم گفت چرا داری میری اینجا؟ سال هاست بعد جنگ جهانی دوم کسی اینجا نیمده حتی شهرداری هم به فکر تعمیر اینجا نیست گفتم واسه ی چی؟ گفت چون این جا محل پاتوق مافیا هست ! با خنده گفت نکنه توهم مافیا هستی گفتم نه و با سرعت دویدم و رفتم راننده اوبر گفت مگه دختر خاله میگ میگی؟؟
و رفت اون راست میگفت اونجا واقعا متروکه بود! جانت گفته بود اونجا یک همکار داری ولی کسی اونجا نبود! تا اینکه حس کردم یکی دستم و گرفت و کشید!
۱.۸k
۲۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.