p7
رسیدن به مغازه ی جیمین ولی کسی نبود. تهیونگ گوشیشو برداشت که به جیمین زنگ بزنه و ا/ت هم ازین فرصت استفاده کرد و فرار کرد.
&ایششش دختره ی... ایش چرا ازدستم فرار کرد؟ ( همش با داد و کلافگی)
به خونه اجوما رسیدم، یواشکی رفتم داخل همین طور پاورچین پاورچین میرفتم که یهو جیمین جلوم سبز شد
یااااا( مثلا جیغ)ترسوندیم
$اهااا که ترسیدی؟
چی؟
$مگه نگفتم وقتی بچهای مدرسه اذیتت میکنن بهم بگو؟ ( جیمین ازون داداش غیرتیاس😅)
خب پیش خودم گفتم که شما اینهمه برام زحمت کشیدین دیگه لازم نیس انقدر ازم محافظت کنین
$واااای از دست تو چیکار کنم؟ من مگه داداشت نیستم ها؟
چی؟
$مگه قرار نبود هرچی بشه به من بگی؟ مگه قرار نبود که اگه احساس نا امنی کردی پشت من قایم بشی ها؟
خب راستش چرا. ولی خب...
$ولی خب نداریم حالا هم زود باش بیا بریم؟
ک.. کجا؟
$حرف نباشه، فقط همراهم بیا.
با.. باشه
®توی راه هیچ حرفی بینشون نبود که ا/ت سکوت رو شکست.
میشه حداقل بگی داریم کجا میریم؟
$مدرست.
چی؟ اما چرا؟
$باید مطمعن بشم که دیگه اون بچها اذیتت نمیکنن.
باشه ولی کی بهت گف که...
$تهیونگ، اون بهم گف تازشم گفت که از دستش فرار کردی که با من روبه رو نشی
ببخشید.
$اشکال نداره حالا هم پیاده شو رسیدیم
®پیاده شدن و جیمین رف به مدیر قضیه رو گف و چمیدونم مثلا اون قلدرا رو دعوا کردن و از اون روز به بعد همه با ا/ت خوب بودن، فقطم بخاطر جیمین. شایدم از جیمین میترسیدن یا روش کراش زده بودن( بچم خوشگله😁)
(1 سال بعد)
امروز بالاخره تصمیم خودمو گرفتم الان 6 ماهه که اجوما مرده. و من دیگه فقط جیمینو و بعضی وقتا تهیونگو داشتم اما تصمیم گرفتم که جدا بشم و واسه خودم زندگی کنم.
جیمین!
$بله؟
میگم که... میگم... اصن ولش کن...غذا خوردی؟
$ات چرا حرفو میپیچونی ما که الان باهم غذا خوردیم
عه راس میگی اصن یادم نبود( خاک تو سرت ات) خب من دیگه میرم.
$وایسا!
چیه؟
$چی میخوای بگی؟
ه..ی..چی... باور کن هیچی
$گفتم باهام راحت باش، زود باش بگو( ازون نگا های تلخ که هر کسی بود هم زهرش میرفت)
عام.. خب.. خب... راستش فک کردم که بهتره من ازینجا...
$بسه( با داد) نمیخوام حتی یک کلمه دیگه هم بشنوم، یادت نیس اجوما ازم قول گرف که ازت مراقبت کنم ولی تو..
تو چی؟ بگو! میدونم که نمیخوای قولی که به اجوما دادی رو زیر پا بزاری ولی من دیگه ازین وضع خسته شدم، میخوام برم.( همش با داد)
$باشه برو، یه خونه برات اجاره کردم میدونستم میری، هر ماه بهت سر میزنم یخورده پولم بهت میدم، برو برو تنهام بزار( اروم گفت اینارو)
جیمین.. من..
$گفتم برو.. وسایلتو جمع کنو برو( یکم با داد)
باشه خدافظ داداشی( اشکی از گونش سر خوردو راهی راه شد)
فلش بک به حال
شرایط رو تو کامنتا گفتم
&ایششش دختره ی... ایش چرا ازدستم فرار کرد؟ ( همش با داد و کلافگی)
به خونه اجوما رسیدم، یواشکی رفتم داخل همین طور پاورچین پاورچین میرفتم که یهو جیمین جلوم سبز شد
یااااا( مثلا جیغ)ترسوندیم
$اهااا که ترسیدی؟
چی؟
$مگه نگفتم وقتی بچهای مدرسه اذیتت میکنن بهم بگو؟ ( جیمین ازون داداش غیرتیاس😅)
خب پیش خودم گفتم که شما اینهمه برام زحمت کشیدین دیگه لازم نیس انقدر ازم محافظت کنین
$واااای از دست تو چیکار کنم؟ من مگه داداشت نیستم ها؟
چی؟
$مگه قرار نبود هرچی بشه به من بگی؟ مگه قرار نبود که اگه احساس نا امنی کردی پشت من قایم بشی ها؟
خب راستش چرا. ولی خب...
$ولی خب نداریم حالا هم زود باش بیا بریم؟
ک.. کجا؟
$حرف نباشه، فقط همراهم بیا.
با.. باشه
®توی راه هیچ حرفی بینشون نبود که ا/ت سکوت رو شکست.
میشه حداقل بگی داریم کجا میریم؟
$مدرست.
چی؟ اما چرا؟
$باید مطمعن بشم که دیگه اون بچها اذیتت نمیکنن.
باشه ولی کی بهت گف که...
$تهیونگ، اون بهم گف تازشم گفت که از دستش فرار کردی که با من روبه رو نشی
ببخشید.
$اشکال نداره حالا هم پیاده شو رسیدیم
®پیاده شدن و جیمین رف به مدیر قضیه رو گف و چمیدونم مثلا اون قلدرا رو دعوا کردن و از اون روز به بعد همه با ا/ت خوب بودن، فقطم بخاطر جیمین. شایدم از جیمین میترسیدن یا روش کراش زده بودن( بچم خوشگله😁)
(1 سال بعد)
امروز بالاخره تصمیم خودمو گرفتم الان 6 ماهه که اجوما مرده. و من دیگه فقط جیمینو و بعضی وقتا تهیونگو داشتم اما تصمیم گرفتم که جدا بشم و واسه خودم زندگی کنم.
جیمین!
$بله؟
میگم که... میگم... اصن ولش کن...غذا خوردی؟
$ات چرا حرفو میپیچونی ما که الان باهم غذا خوردیم
عه راس میگی اصن یادم نبود( خاک تو سرت ات) خب من دیگه میرم.
$وایسا!
چیه؟
$چی میخوای بگی؟
ه..ی..چی... باور کن هیچی
$گفتم باهام راحت باش، زود باش بگو( ازون نگا های تلخ که هر کسی بود هم زهرش میرفت)
عام.. خب.. خب... راستش فک کردم که بهتره من ازینجا...
$بسه( با داد) نمیخوام حتی یک کلمه دیگه هم بشنوم، یادت نیس اجوما ازم قول گرف که ازت مراقبت کنم ولی تو..
تو چی؟ بگو! میدونم که نمیخوای قولی که به اجوما دادی رو زیر پا بزاری ولی من دیگه ازین وضع خسته شدم، میخوام برم.( همش با داد)
$باشه برو، یه خونه برات اجاره کردم میدونستم میری، هر ماه بهت سر میزنم یخورده پولم بهت میدم، برو برو تنهام بزار( اروم گفت اینارو)
جیمین.. من..
$گفتم برو.. وسایلتو جمع کنو برو( یکم با داد)
باشه خدافظ داداشی( اشکی از گونش سر خوردو راهی راه شد)
فلش بک به حال
شرایط رو تو کامنتا گفتم
۲.۴k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.