ملاقات یهویی با.....
-یعنی دوسم داری؟؟؟
- خوبه که فهمیدی:/
-واییی هوبی (گریه)
-بیا بغلم قشنگم
*خب اونا شب رو پیش هم بودن و کلی خاطره تعریف کردن و هوبی و بورام برای بار هزارم عاشق هم شدن
اما می دونستید هیچ خوشی موندگار نیست......
صبح:
با جای خالی جیهوپ مواجه شدم و وقتی رفتم پایی یا حضرت پشم خونه چقدر داغون همه چی شکسته بود و نگران اسم هوبی رو صدا می زدم
اما جوابی نمی شنیدم
که گوشیم زنگ خورد ناشناس بود...
-بفرمایید
-اگه دوس پسر عزیزت رو میخوای به این ادرس....
-حرومزاده
-اوه نه لیدی تند نرو تازه شروعشه
قطع شد
تو پبامک ها و ادرس رو به علاوه ی عکس دربه داغون از هوبی دیدم و سریع به سازمان زنگ زدم
-بورام تو دوباره برگشتی پیشش
-اره جین تو رو خا کمک بده همه ی اونا یه یو تفاهم بود
-هوفففف باشه الان افراد رو خبر می کنم منتظر باش
-ممنون اوپا
-قابلی نداره کلوچه:)
خودمم اماده شدم ......
پرش به زمان عملیات
-با فرماندهی خوب جین به هوبی رسیدیم اما همون موقع اون مردک عوضی اومد و گفت
-بهت گفتم لیدی اینجا تموم نمیشه
شلیک*
هوبی چشماشو بست تا درد رو حس کنه اما با جسم بی جون بورام رو پاهاش مواجه شد
جین و هوبی:بورااااام
-اوپا ....هوبی....دوستون ....دارم
بیهوش شد....
در بیمارستان
چشمامو باز کردم و دیدم هوبی سرش رو تخته و خوابیده خیلی کیوت بود....
-هوبیااااا هوبییییییییییی جیهوپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ
-یا اسطوخودوس عه وا بورامممم بیدار شدی....
هیوووونگ
-هان؟؟؟
-جین رو میگم
-عه وا اومد بیدار شدییییییییی هو هو کلیلیلی شهر و چراغون کنید ستاره بارون کنید...
-می تونم بپرسم کی اینقدر صمیمی شدین
-وقتی تو خواب بودی:/
-صحیح:/
-خب دیگه من رفتم خوب لاو بترکونین
-هویییییییییییی
-خب امیدم دوست دارم هر صبح با طلوع خورشید کنارم از خواب بیدار شم آيا همسر من میشی؟؟
-بلههههههههههههههههههه
-مبارکه کلوچه
*تماممممممممممممممممممممممم
امیدوارم خوشت اومده باشه و بابت دیر شدن بازم عذر می خوام :)
امیدوارم شماها هم خوشتون اومده باشه لایک و کامنت یادتون نره:)
بازم درخواستی بدین زیر پست درخواستی ها خیلی خوشحالم می کنین
مرسی که هستین
ماچ به کلتون:)
- خوبه که فهمیدی:/
-واییی هوبی (گریه)
-بیا بغلم قشنگم
*خب اونا شب رو پیش هم بودن و کلی خاطره تعریف کردن و هوبی و بورام برای بار هزارم عاشق هم شدن
اما می دونستید هیچ خوشی موندگار نیست......
صبح:
با جای خالی جیهوپ مواجه شدم و وقتی رفتم پایی یا حضرت پشم خونه چقدر داغون همه چی شکسته بود و نگران اسم هوبی رو صدا می زدم
اما جوابی نمی شنیدم
که گوشیم زنگ خورد ناشناس بود...
-بفرمایید
-اگه دوس پسر عزیزت رو میخوای به این ادرس....
-حرومزاده
-اوه نه لیدی تند نرو تازه شروعشه
قطع شد
تو پبامک ها و ادرس رو به علاوه ی عکس دربه داغون از هوبی دیدم و سریع به سازمان زنگ زدم
-بورام تو دوباره برگشتی پیشش
-اره جین تو رو خا کمک بده همه ی اونا یه یو تفاهم بود
-هوفففف باشه الان افراد رو خبر می کنم منتظر باش
-ممنون اوپا
-قابلی نداره کلوچه:)
خودمم اماده شدم ......
پرش به زمان عملیات
-با فرماندهی خوب جین به هوبی رسیدیم اما همون موقع اون مردک عوضی اومد و گفت
-بهت گفتم لیدی اینجا تموم نمیشه
شلیک*
هوبی چشماشو بست تا درد رو حس کنه اما با جسم بی جون بورام رو پاهاش مواجه شد
جین و هوبی:بورااااام
-اوپا ....هوبی....دوستون ....دارم
بیهوش شد....
در بیمارستان
چشمامو باز کردم و دیدم هوبی سرش رو تخته و خوابیده خیلی کیوت بود....
-هوبیااااا هوبییییییییییی جیهوپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ
-یا اسطوخودوس عه وا بورامممم بیدار شدی....
هیوووونگ
-هان؟؟؟
-جین رو میگم
-عه وا اومد بیدار شدییییییییی هو هو کلیلیلی شهر و چراغون کنید ستاره بارون کنید...
-می تونم بپرسم کی اینقدر صمیمی شدین
-وقتی تو خواب بودی:/
-صحیح:/
-خب دیگه من رفتم خوب لاو بترکونین
-هویییییییییییی
-خب امیدم دوست دارم هر صبح با طلوع خورشید کنارم از خواب بیدار شم آيا همسر من میشی؟؟
-بلههههههههههههههههههه
-مبارکه کلوچه
*تماممممممممممممممممممممممم
امیدوارم خوشت اومده باشه و بابت دیر شدن بازم عذر می خوام :)
امیدوارم شماها هم خوشتون اومده باشه لایک و کامنت یادتون نره:)
بازم درخواستی بدین زیر پست درخواستی ها خیلی خوشحالم می کنین
مرسی که هستین
ماچ به کلتون:)
۲.۵k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.