وقتی بدون اجازه رفتی...
ویو هه ری:
اه اه خسته شدم.به خدا تختم هم دیگه تحمل این وزنو نداره بدبخت بهش فشار میاد...
این ور تخت رو که نگاه کردم باز دیدم بدون بغل رفته:/
نوچ نوچ کار زشتی کردی مین پیشولی ...ولش کن برم صبحون بخورم ببینم چه غلطی باید بکنم...
بعد از صبحونه:
خب خب حالا یه زنگ بزنم به یونگی جونم...
-سلاااام بر تو ای آگوست دی شلغم:/
-سلام به تو ای کوالای رخت خوابی
-ببین شوهر قشنگم کارت خیلی زشته من این همه زنگ زدم بعد تو این طوری با من صحبت می کنی؟؟
-ببخشید ببخشید (خنده) خب حالا برا چی زنگ زدی؟؟
-خوصلم سر رفته:/
-زیرشو خاموش کن سر نره (خنده هایی بیشتر از یک قه قهه)
-فک کنم تو هم دوره ی تخصصی جوک بابا بزرگی با جین هیونگ رو رفتی ...حالا می گم می.......
-وای هه ری ببخشید تو رو خدا باید برم
-باشه مراق.....
قطع کرد نامرد:/
می خواستم اجازه بگیرم برم بار ای بابا...
اشکال مداره رفتم بهش زنگ میزنم دوباره
مایا:اون خوب می دونست خط قرمز یونگی مست کردن و چیز های مربوطه هست ولی چی کار کنم هه ری گاوه دیگه گاو که شاخ و دم نداره...
یه لباس شرابی کوتاه پوشیدم و موهامو حالت دارم کفش های قرمز البالویی با رژ هم رنگ کفشم اوفففففف چه دافی بودم نمی دونستم(مرض خودشیفتگی دارن ایشون) یونگی چه سلیقه ای داری عجب چیزی تور کردی ماشالله بهت
.
.
. مایا:ایشون تا خر خره مست هستن
ویو یونگی: ساعت دو هست پس هه ری کوش نگفت میره بیرون(عصبی و نگران)
رفتم همون بار همیشگی و بلههههههههههههههههههه ایشون بد شیطون بازی ای در آورده اوه اوه چه لباسی دیگه داری بد عصبی ام می کنی مین هه ری.......
دستشو گرفتم که گفت
-هوییییی متیکه به من دست نزن من خودم شوهر دارم
-بیا بریم(عصبی)
-نموخاممممممممم یونگییییییی کجایییییییییییییییییییی.....(گریه)
-خفه خون بگیرررررررررررر
-ساکت شد
-مرتیکه ی دزد
ویو یونگی :تو دلم به خنگ بودنش خندیدم ولی این خانم باید یه تنبیه درست بشه...
فردا
ویو هه ری
با حس سر درد بیدار شدم رفتم دستشویی که همه چی یادم اومد ای خاک بر سرت هه ری ای خاک رس تو سرت هه ری گاووووووووو
ویو یونگی:صدای دادش میومد خندیدم گفتم الان وقت نقششه هست
هه ری اومد پایین و سلام گفت ولی یونگی جوابشو که نداد هیچ نگاهش هم نکرد
-ای وای حالا چه گلی بریزم به سرم
عصر
دیگه خسته شدم رفتم پیشش افتادم رو زانو هام بغض بدی تو گلوم بود که گفت:
-چی شده(سرد)
همین دوکلمه اشک هه ری بدبخت و در آورد و زار میزد.....
-یونگی ببخشید غلط کردم دختر خوبی میششم تور ور خدا ولم کن
-ها؟؟؟؟؟(با تعجب)
-همچنان عررر
-اخه خنگول من چرا باید ولت کنم حالا که تنبیه شدیس بیا تو بغلم
- تو بغل یونگی :چی تنبیه؟؟؟
-اره (لبخند شیطانی )ّ
-ای ششلغمممممم دمپایی من کوش؟؟؟؟
-هه ری ارام اراااام
کلاغا خبر اوردن یونگی یه پاش چلاغه
*یادتون باشه بعضی وقت ها ابراز پشیکمونی برای بعضی چیزها(همه چیز نه هاااا)لازمه خدا رو چه دیدید شاید یه روز یه یونگی وارد زندگیتون شد و موندگار شد:)
تماممممممممممم:)
.
.
(این تک پارتی درخواستی بود امیدوارم خوشت اومده باشه همینطور شما قشنگ ها)
دوستون دارم حمایت و کامنت یادتون نره اگه درخواستی دارید بازم بهم بگید:)
اه اه خسته شدم.به خدا تختم هم دیگه تحمل این وزنو نداره بدبخت بهش فشار میاد...
این ور تخت رو که نگاه کردم باز دیدم بدون بغل رفته:/
نوچ نوچ کار زشتی کردی مین پیشولی ...ولش کن برم صبحون بخورم ببینم چه غلطی باید بکنم...
بعد از صبحونه:
خب خب حالا یه زنگ بزنم به یونگی جونم...
-سلاااام بر تو ای آگوست دی شلغم:/
-سلام به تو ای کوالای رخت خوابی
-ببین شوهر قشنگم کارت خیلی زشته من این همه زنگ زدم بعد تو این طوری با من صحبت می کنی؟؟
-ببخشید ببخشید (خنده) خب حالا برا چی زنگ زدی؟؟
-خوصلم سر رفته:/
-زیرشو خاموش کن سر نره (خنده هایی بیشتر از یک قه قهه)
-فک کنم تو هم دوره ی تخصصی جوک بابا بزرگی با جین هیونگ رو رفتی ...حالا می گم می.......
-وای هه ری ببخشید تو رو خدا باید برم
-باشه مراق.....
قطع کرد نامرد:/
می خواستم اجازه بگیرم برم بار ای بابا...
اشکال مداره رفتم بهش زنگ میزنم دوباره
مایا:اون خوب می دونست خط قرمز یونگی مست کردن و چیز های مربوطه هست ولی چی کار کنم هه ری گاوه دیگه گاو که شاخ و دم نداره...
یه لباس شرابی کوتاه پوشیدم و موهامو حالت دارم کفش های قرمز البالویی با رژ هم رنگ کفشم اوفففففف چه دافی بودم نمی دونستم(مرض خودشیفتگی دارن ایشون) یونگی چه سلیقه ای داری عجب چیزی تور کردی ماشالله بهت
.
.
. مایا:ایشون تا خر خره مست هستن
ویو یونگی: ساعت دو هست پس هه ری کوش نگفت میره بیرون(عصبی و نگران)
رفتم همون بار همیشگی و بلههههههههههههههههههه ایشون بد شیطون بازی ای در آورده اوه اوه چه لباسی دیگه داری بد عصبی ام می کنی مین هه ری.......
دستشو گرفتم که گفت
-هوییییی متیکه به من دست نزن من خودم شوهر دارم
-بیا بریم(عصبی)
-نموخاممممممممم یونگییییییی کجایییییییییییییییییییی.....(گریه)
-خفه خون بگیرررررررررررر
-ساکت شد
-مرتیکه ی دزد
ویو یونگی :تو دلم به خنگ بودنش خندیدم ولی این خانم باید یه تنبیه درست بشه...
فردا
ویو هه ری
با حس سر درد بیدار شدم رفتم دستشویی که همه چی یادم اومد ای خاک بر سرت هه ری ای خاک رس تو سرت هه ری گاووووووووو
ویو یونگی:صدای دادش میومد خندیدم گفتم الان وقت نقششه هست
هه ری اومد پایین و سلام گفت ولی یونگی جوابشو که نداد هیچ نگاهش هم نکرد
-ای وای حالا چه گلی بریزم به سرم
عصر
دیگه خسته شدم رفتم پیشش افتادم رو زانو هام بغض بدی تو گلوم بود که گفت:
-چی شده(سرد)
همین دوکلمه اشک هه ری بدبخت و در آورد و زار میزد.....
-یونگی ببخشید غلط کردم دختر خوبی میششم تور ور خدا ولم کن
-ها؟؟؟؟؟(با تعجب)
-همچنان عررر
-اخه خنگول من چرا باید ولت کنم حالا که تنبیه شدیس بیا تو بغلم
- تو بغل یونگی :چی تنبیه؟؟؟
-اره (لبخند شیطانی )ّ
-ای ششلغمممممم دمپایی من کوش؟؟؟؟
-هه ری ارام اراااام
کلاغا خبر اوردن یونگی یه پاش چلاغه
*یادتون باشه بعضی وقت ها ابراز پشیکمونی برای بعضی چیزها(همه چیز نه هاااا)لازمه خدا رو چه دیدید شاید یه روز یه یونگی وارد زندگیتون شد و موندگار شد:)
تماممممممممممم:)
.
.
(این تک پارتی درخواستی بود امیدوارم خوشت اومده باشه همینطور شما قشنگ ها)
دوستون دارم حمایت و کامنت یادتون نره اگه درخواستی دارید بازم بهم بگید:)
۳.۶k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.