پارت پنجم
پارت_پنجم
رفتم آشپزخونه و شروع کردم به نودل پنیری درست کردن میدونم گند میزنم میدونم.
داشتم واسه خودم درست میکردم که یهو یونا اومد و دستم گرفت پیچوند.
ا/ت:چیکار میکنی دیونه ی روانی؟
یونا:همین الان از این اعمارت میری بیروننن
ا/ت:به تو چه اگه نرم چیکار میکنی...اخ... اخخخ دستمو ول کن
که یهو جیمین اومد و گفت
جیمین :چه غلطی داری میکنی
یونا :م.. عذرت... میخوامم
جیمین:گمشووو برو بیرونننن
یونا:اما...
جیمین:گمشو
یونا به چشای اشکی رفت و جیمین دستشو گزاشت رو دستم و گفت
جیمین:حالت خوبه؟.
ا/ت:بله...بله... خوبم خیلی ممنونمم ازتون
جیمین:بابت چی؟
بغضمو شکستم و گفتم
ا/ت:چونن تووو مثل پدر و مادرم بودییی خیلی ازم مراقبت کردیی از دست صاحب کافه از دست یونااا... من.... من... خیلی بهت مدیونم
*(ویو جیمین) *
اشکای مثل مرواریدش با دستم پاک کردم و توی بقلم کشیدمش.
جیمین:ا/ت من همیشه کنارتم تا ابد
ا/ت:ممنونم... خیلی... زیاد
جیمین:من ممنونم که تو کناره منی مثل یک دوست
ا/ت رو آروم کردم و رفتم سراغ یونا
یونااا کجااااییییییی
رفتم پیش بابام تا بهش بگم که یونا بیرون کنه
پ/م:بیا تو
جیمین:پدر میخوام دراجبه چیزی باهات صحبت کنم
پ/م:دراجبه چی پسرم؟
جیمین :میخوام ازت همین الان یونا رو بیرون کنی
پدرم زد زیر خنده که این عصبیم کرد
جیمین:اوپا چرا میخندی من خیلی جدی ام
پ/م:پسر دیونه شدی؟ هان؟ مگه چیکار کرده دختر به اون خوبی جون منو نجات داد
جیمین :خدمتکار رو اذیت میکنه و تمام خانواده ی ما از اون دختری که جون شما رو نجات داد بدمون میاد
پ/م:پسرم خوب جون هستش بعدشم شما خیلی بهم میاین فقط اون 21 سالشه تو 25 مهم نیست
جیمین:اوپای من این دختره دیونه است کجا ما بهم میایم
پ/م:جیمین برو بیرون هرموقعه آروم شدی صحبت میکنیم
جیمین: اما ادپا
پ/م:برو بیرون
*(ویو ا/ت) *
دختره ی بی تربیت خنگ دستمو جوری پیچوند که کبود شده.
یاد حرف سولی افتادم
(هرموقعه خواستی باهام صحبت کنی بیا)
رفتم پیش سولی تا باهاش حرف بزنم در زدم.
سولی:بیا تو
رفتم تو که دیدم یونا یک چک خورده و افتاد زمین
ا/ت:چیشده چه خبره اینجا؟
(پرش زمان به عقب و ویو سولی)
داشتم اتاقمو مرتب میکردم که یهو یکی در زد
سولی:بیا تو
وقتی وارد شد دیدم یونا هست که با قیافه اشکی وارد شده.
سولی:اتفاقی افتاده یونا؟
یونا:ببین سولی خانم من یک نقشه دارم بیا ا/ت رو از راه به درش کنیم
سولی:تو داری چی میگی
یونا:ا/ت میخواد آقای جیمین از راه به در کنه بیا توی آبش قرص بریزیم تا بمیره
سولی:به چه حقی دراجبه ا/ت اینجوری میگی
و تق زدم تو گوشش و از لبش خون اومد
*(ویو حال و ویوی ا/ت) *
سولی:حالا فهمیدی این دختره چه آدم کثیفیه
یونا اومد سمتم و چاقو در آورد کرد تو کلیه ام.....
موضوع دارک شد ولی پارت بعدی میزارم کرم دارم😂
رفتم آشپزخونه و شروع کردم به نودل پنیری درست کردن میدونم گند میزنم میدونم.
داشتم واسه خودم درست میکردم که یهو یونا اومد و دستم گرفت پیچوند.
ا/ت:چیکار میکنی دیونه ی روانی؟
یونا:همین الان از این اعمارت میری بیروننن
ا/ت:به تو چه اگه نرم چیکار میکنی...اخ... اخخخ دستمو ول کن
که یهو جیمین اومد و گفت
جیمین :چه غلطی داری میکنی
یونا :م.. عذرت... میخوامم
جیمین:گمشووو برو بیرونننن
یونا:اما...
جیمین:گمشو
یونا به چشای اشکی رفت و جیمین دستشو گزاشت رو دستم و گفت
جیمین:حالت خوبه؟.
ا/ت:بله...بله... خوبم خیلی ممنونمم ازتون
جیمین:بابت چی؟
بغضمو شکستم و گفتم
ا/ت:چونن تووو مثل پدر و مادرم بودییی خیلی ازم مراقبت کردیی از دست صاحب کافه از دست یونااا... من.... من... خیلی بهت مدیونم
*(ویو جیمین) *
اشکای مثل مرواریدش با دستم پاک کردم و توی بقلم کشیدمش.
جیمین:ا/ت من همیشه کنارتم تا ابد
ا/ت:ممنونم... خیلی... زیاد
جیمین:من ممنونم که تو کناره منی مثل یک دوست
ا/ت رو آروم کردم و رفتم سراغ یونا
یونااا کجااااییییییی
رفتم پیش بابام تا بهش بگم که یونا بیرون کنه
پ/م:بیا تو
جیمین:پدر میخوام دراجبه چیزی باهات صحبت کنم
پ/م:دراجبه چی پسرم؟
جیمین :میخوام ازت همین الان یونا رو بیرون کنی
پدرم زد زیر خنده که این عصبیم کرد
جیمین:اوپا چرا میخندی من خیلی جدی ام
پ/م:پسر دیونه شدی؟ هان؟ مگه چیکار کرده دختر به اون خوبی جون منو نجات داد
جیمین :خدمتکار رو اذیت میکنه و تمام خانواده ی ما از اون دختری که جون شما رو نجات داد بدمون میاد
پ/م:پسرم خوب جون هستش بعدشم شما خیلی بهم میاین فقط اون 21 سالشه تو 25 مهم نیست
جیمین:اوپای من این دختره دیونه است کجا ما بهم میایم
پ/م:جیمین برو بیرون هرموقعه آروم شدی صحبت میکنیم
جیمین: اما ادپا
پ/م:برو بیرون
*(ویو ا/ت) *
دختره ی بی تربیت خنگ دستمو جوری پیچوند که کبود شده.
یاد حرف سولی افتادم
(هرموقعه خواستی باهام صحبت کنی بیا)
رفتم پیش سولی تا باهاش حرف بزنم در زدم.
سولی:بیا تو
رفتم تو که دیدم یونا یک چک خورده و افتاد زمین
ا/ت:چیشده چه خبره اینجا؟
(پرش زمان به عقب و ویو سولی)
داشتم اتاقمو مرتب میکردم که یهو یکی در زد
سولی:بیا تو
وقتی وارد شد دیدم یونا هست که با قیافه اشکی وارد شده.
سولی:اتفاقی افتاده یونا؟
یونا:ببین سولی خانم من یک نقشه دارم بیا ا/ت رو از راه به درش کنیم
سولی:تو داری چی میگی
یونا:ا/ت میخواد آقای جیمین از راه به در کنه بیا توی آبش قرص بریزیم تا بمیره
سولی:به چه حقی دراجبه ا/ت اینجوری میگی
و تق زدم تو گوشش و از لبش خون اومد
*(ویو حال و ویوی ا/ت) *
سولی:حالا فهمیدی این دختره چه آدم کثیفیه
یونا اومد سمتم و چاقو در آورد کرد تو کلیه ام.....
موضوع دارک شد ولی پارت بعدی میزارم کرم دارم😂
۳.۶k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.