زهر پارت ۸
زهر پارت ۸
کای ویو
در باز شد دیدم سر هنگ کانگ اومد داخل تعظیم کردم
کانگ:کای این چه طرز حرف زدن با پسر سردار جئون خدا بیامرز هستش
کای:قربان ایشون همینطوری اومدن داخل نمیدونستم که پسر سردار هستن و این بخش چیکار داشتن خیلی معذرت میخوام بابت اتفاق چند لحظه پیش (تعظیم کرد)
کانگ:خب جناب جونگکوک پدرتون قبل از مرگشون از من خواستن که شما رو تو این بخش بزارم ایشون میخواستن که شما کاآرگاه موفقی باشین
جونگکوک:پدرم یکی از بهترین سردار های کشور بود حیف شد که از دنیا رفت من گرچه به این کار علاقه نداشتم اما میخوام ارزو پدرم و به واقعیت تبدیل کنم اون از وقتی که من بچه بودم دوست داشت مثل خودش پلیس بشم یا (یه مافیا که بتونه جاشو بگیره)
(تو ذهنش)
کانگ:خیلی خب قربان تمامی پرونده ها تو این بخش قرار داره اگه سوالی یا به چیزی احتیاج داشتین به کارآگاه کای بگین
جونگکوک:خیلی ممنون سرهنگ کانگ پدرم شمارو برادر خودش میدونست میخوام وظیفه ای که پدرم داشت.. برای شما..انجام بدم
کانگ:کاش زنده بود و میدید که چقدر پسرش بزرگ و رعنا شده پدرت خیلی کارا برام کرد جونگکوک پسرم حتی این منم که بهش بدهکارم
کای:جناب سرهنگ من میتونم مرخص شم
کانگ:بله کای میتونی بری
کای:خیلی خوشبختم که قراره باهاتون کار کنم جناب جونگکوک
جونگکوک:همینطوره مستر کای
از اداره زدم بیرون سوییچ ماشین و انداختم روشن کنم که
ریونا ویو
گوشیم و از تو جیب دامنم در آوردم میخواستم زنگ بزنم به کای اون یعنی الان میتونست کمکم کنه سریع شمارشو گرفتم
کای:الو بله بفرمایین الو
ریونا:کای کمکم کن کسی پیشم نیست کای لطفا کمکم کن
کای: شما کی هستین
پسر دومی به پسر اولی گفت بره اونور اومد سمتم از موهام گرفت کشید سرم و کوبوند به دیوار دستام و از پشت داشت به هم قفل میکرد که
ریونا:کای نمیدونم میشنوی یا نه چون صداتو رو بلند گو نذاشتم منم دو هفته پیش تو کافه داداشم مافیا کمکم کن من تو اینچئون خیابان ... یه کوچه تنگ و تاریک سمت مدرسه ام
موبایلو از تو دستم درش آورد
بهم با صدایی که خودم بشنوم لب زد
پسر دومی:یا هرزه خوبی باش برو پولو بیار یا اینکه
ریونا:باشه پولو بهت میدم کیفمو بیار
پسر دومی:هیونگ داخل کیفشو ببین میگه پولا اون
پسر اولی:تما وسایلای داخل کیفشو ریختیم بیرون چیزی توش نبود یه مشت خرت و پرت
مشتشو کوبید کنار سرم به دیوار جیغم در اومد
پسر دومی: هرزه میگه چیزی تو کیفت نیست که
ریونا: امکان نداره یه کیف پول هست توش
اون دختره که وِر و وِر داشت نگام میکرد اومد جلو وسایلام و با پاهاش شوت میکرد سمتم
دختره: ما رو مسخره خودت کردی دختره شیبال سِگی (میدونم که میدونید معنیش چیه)😂
اومد سمتم لباسم و زد بالا ...
کای ویو
در باز شد دیدم سر هنگ کانگ اومد داخل تعظیم کردم
کانگ:کای این چه طرز حرف زدن با پسر سردار جئون خدا بیامرز هستش
کای:قربان ایشون همینطوری اومدن داخل نمیدونستم که پسر سردار هستن و این بخش چیکار داشتن خیلی معذرت میخوام بابت اتفاق چند لحظه پیش (تعظیم کرد)
کانگ:خب جناب جونگکوک پدرتون قبل از مرگشون از من خواستن که شما رو تو این بخش بزارم ایشون میخواستن که شما کاآرگاه موفقی باشین
جونگکوک:پدرم یکی از بهترین سردار های کشور بود حیف شد که از دنیا رفت من گرچه به این کار علاقه نداشتم اما میخوام ارزو پدرم و به واقعیت تبدیل کنم اون از وقتی که من بچه بودم دوست داشت مثل خودش پلیس بشم یا (یه مافیا که بتونه جاشو بگیره)
(تو ذهنش)
کانگ:خیلی خب قربان تمامی پرونده ها تو این بخش قرار داره اگه سوالی یا به چیزی احتیاج داشتین به کارآگاه کای بگین
جونگکوک:خیلی ممنون سرهنگ کانگ پدرم شمارو برادر خودش میدونست میخوام وظیفه ای که پدرم داشت.. برای شما..انجام بدم
کانگ:کاش زنده بود و میدید که چقدر پسرش بزرگ و رعنا شده پدرت خیلی کارا برام کرد جونگکوک پسرم حتی این منم که بهش بدهکارم
کای:جناب سرهنگ من میتونم مرخص شم
کانگ:بله کای میتونی بری
کای:خیلی خوشبختم که قراره باهاتون کار کنم جناب جونگکوک
جونگکوک:همینطوره مستر کای
از اداره زدم بیرون سوییچ ماشین و انداختم روشن کنم که
ریونا ویو
گوشیم و از تو جیب دامنم در آوردم میخواستم زنگ بزنم به کای اون یعنی الان میتونست کمکم کنه سریع شمارشو گرفتم
کای:الو بله بفرمایین الو
ریونا:کای کمکم کن کسی پیشم نیست کای لطفا کمکم کن
کای: شما کی هستین
پسر دومی به پسر اولی گفت بره اونور اومد سمتم از موهام گرفت کشید سرم و کوبوند به دیوار دستام و از پشت داشت به هم قفل میکرد که
ریونا:کای نمیدونم میشنوی یا نه چون صداتو رو بلند گو نذاشتم منم دو هفته پیش تو کافه داداشم مافیا کمکم کن من تو اینچئون خیابان ... یه کوچه تنگ و تاریک سمت مدرسه ام
موبایلو از تو دستم درش آورد
بهم با صدایی که خودم بشنوم لب زد
پسر دومی:یا هرزه خوبی باش برو پولو بیار یا اینکه
ریونا:باشه پولو بهت میدم کیفمو بیار
پسر دومی:هیونگ داخل کیفشو ببین میگه پولا اون
پسر اولی:تما وسایلای داخل کیفشو ریختیم بیرون چیزی توش نبود یه مشت خرت و پرت
مشتشو کوبید کنار سرم به دیوار جیغم در اومد
پسر دومی: هرزه میگه چیزی تو کیفت نیست که
ریونا: امکان نداره یه کیف پول هست توش
اون دختره که وِر و وِر داشت نگام میکرد اومد جلو وسایلام و با پاهاش شوت میکرد سمتم
دختره: ما رو مسخره خودت کردی دختره شیبال سِگی (میدونم که میدونید معنیش چیه)😂
اومد سمتم لباسم و زد بالا ...
۲.۰k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.