옥상 기계실 첫 번째 부분
ویوی رونا:
صبح شده ولی من دیگه امیدی به زندگی ندارم.. هر روز با امید این که مادرم برگرده و بقلم کنه بیدار میشدم اما اون.... نبود خیلی سخته هر روز خدا خدا میکردم که صاحب اون فروشگاهی که براش کار میکنم نفهمه مادرم قاتله... البته من میدونم مادرم این کارو نکرده و اونا دارن بهش تهمت میزنن. الان دیگه نمیرم مدرسه چون پول ندارم از وقتی مادرم رفته خونه ی ی خانم پیر رو اجاره کردم و اونجا زندگی میکنم.... خب حالا هرچی ساعت چنده؟
به گوشیم نگاه کردم برای آخرین بار سعی کردم بهش زنگ بزنم... اما اون جواب نمیده
همینجوری داشتم به شماره ی سوک هون نگاه میکردم ولی واقعا نمی تونستم زنگ بزنم اون فکر میکرد من باعث مرگ مادرش شدم.... بلند شدم و لباس کارم رو پوشیدم از در خونه که اومدم بیرون باز اون اومده بود این آجوما ول کن نیس نه..
خانم کانگ: هی تو (مو های رونا رو گرفت و کشید)
رونا: آییی آجوما چیکار میکنید؟
خانم کانگ: همش بخاطر مادر عفریته ی تو عه که رئیس منو اخراج کرد عوضی *داد*
خانم کانگ همینجوری داشت خیلی محکم موهامو میکشید همه ی محله هم نگاه میکردن که یدفعه یک پسر با لباس مدرسه ی چئونگ آه اومد و دست خانم کانگ رو گرفت اون خودش بود ولی چرا اومده بود؟
سوک هون: خانم کانگ*داد* دیوونه شدی داری چیکار میکنی
که.......
صبح شده ولی من دیگه امیدی به زندگی ندارم.. هر روز با امید این که مادرم برگرده و بقلم کنه بیدار میشدم اما اون.... نبود خیلی سخته هر روز خدا خدا میکردم که صاحب اون فروشگاهی که براش کار میکنم نفهمه مادرم قاتله... البته من میدونم مادرم این کارو نکرده و اونا دارن بهش تهمت میزنن. الان دیگه نمیرم مدرسه چون پول ندارم از وقتی مادرم رفته خونه ی ی خانم پیر رو اجاره کردم و اونجا زندگی میکنم.... خب حالا هرچی ساعت چنده؟
به گوشیم نگاه کردم برای آخرین بار سعی کردم بهش زنگ بزنم... اما اون جواب نمیده
همینجوری داشتم به شماره ی سوک هون نگاه میکردم ولی واقعا نمی تونستم زنگ بزنم اون فکر میکرد من باعث مرگ مادرش شدم.... بلند شدم و لباس کارم رو پوشیدم از در خونه که اومدم بیرون باز اون اومده بود این آجوما ول کن نیس نه..
خانم کانگ: هی تو (مو های رونا رو گرفت و کشید)
رونا: آییی آجوما چیکار میکنید؟
خانم کانگ: همش بخاطر مادر عفریته ی تو عه که رئیس منو اخراج کرد عوضی *داد*
خانم کانگ همینجوری داشت خیلی محکم موهامو میکشید همه ی محله هم نگاه میکردن که یدفعه یک پسر با لباس مدرسه ی چئونگ آه اومد و دست خانم کانگ رو گرفت اون خودش بود ولی چرا اومده بود؟
سوک هون: خانم کانگ*داد* دیوونه شدی داری چیکار میکنی
که.......
۲.۷k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.