آواز عشق
#آواز_عشق
#پارت_۱۱
پارت قبلی پاک شده..هرکی میخواد بگه تو دایرکت بفرستم براش💝
___.
تا وارد خونه شدم با همون لباس ها خودمو انداختم روی تخت و خوابیدم
°•°♡○°•
صبح،با صدای دعوا لیسا و یجی بیدار شدم.
از اتاق رفتم بیرون و دیدم لیسا روبرو یجی واستاده و داره میگه
لیسا:از همون اولش هم معلوم بود داشتی از حسادت منفجر میشدی
یجی:من؟...اونم به تو؟(پوزخند)
لیسا:وقتی نمیتونی کسی رو برای خودت پیدا کنی،بیخود پارتنر بقیعه رو منحرف نکن
یجی:من...من قصدم این نبود
لیسا:پس قصدت چی بود؟...دیشب داشتم
مخ یارو رو میزدم، به لطف جنابعالی از دستم پرید...طرف انقدر پولدار بود که میتونست
صدتا مثل من و تو رو بخره و بفروشه
یجی:بیخود بی عرضگی خودت رو گردن من ننداز..
لیسا:خنده هیستریک)
رفتم روشویی و کارای مربوطه رو انجام دادم و میز صبحانه رو آماده کردم.
《ادمین:شاید براتون سوال شده باشه که چرا ا/ت انقد نسبت به دعواشون خونسرد بود،عرضم به خدمتتون که این دعوا ها برای ا/ت عادی شده،وسعی میکنه زیاد خودش رو وارد دعواشون نکنه و سرش تو کار خودش باشه😂🫠》
_دخترا....بیاین صبحونه.
لیسا عصبی وارد آشپزخونه شد و گفت
لیسا:آخرش از دست این سینگل به خاک میرم.
تک خنده ای کردم و بی هیچ حرفی مشغول خوردن صبحونه شدم
یجی:ا/ت....
_هوم؟(با دهان پُر)
یجی:تو دیشب رو با اون یارو خوشتیپه گذروندی؟
_کیو میگی؟...تهیونگ؟
یجی:پس اسمش تهیونگه.
_آره...تو اونجا چیکا میکردی؟
#پارت_۱۱
پارت قبلی پاک شده..هرکی میخواد بگه تو دایرکت بفرستم براش💝
___.
تا وارد خونه شدم با همون لباس ها خودمو انداختم روی تخت و خوابیدم
°•°♡○°•
صبح،با صدای دعوا لیسا و یجی بیدار شدم.
از اتاق رفتم بیرون و دیدم لیسا روبرو یجی واستاده و داره میگه
لیسا:از همون اولش هم معلوم بود داشتی از حسادت منفجر میشدی
یجی:من؟...اونم به تو؟(پوزخند)
لیسا:وقتی نمیتونی کسی رو برای خودت پیدا کنی،بیخود پارتنر بقیعه رو منحرف نکن
یجی:من...من قصدم این نبود
لیسا:پس قصدت چی بود؟...دیشب داشتم
مخ یارو رو میزدم، به لطف جنابعالی از دستم پرید...طرف انقدر پولدار بود که میتونست
صدتا مثل من و تو رو بخره و بفروشه
یجی:بیخود بی عرضگی خودت رو گردن من ننداز..
لیسا:خنده هیستریک)
رفتم روشویی و کارای مربوطه رو انجام دادم و میز صبحانه رو آماده کردم.
《ادمین:شاید براتون سوال شده باشه که چرا ا/ت انقد نسبت به دعواشون خونسرد بود،عرضم به خدمتتون که این دعوا ها برای ا/ت عادی شده،وسعی میکنه زیاد خودش رو وارد دعواشون نکنه و سرش تو کار خودش باشه😂🫠》
_دخترا....بیاین صبحونه.
لیسا عصبی وارد آشپزخونه شد و گفت
لیسا:آخرش از دست این سینگل به خاک میرم.
تک خنده ای کردم و بی هیچ حرفی مشغول خوردن صبحونه شدم
یجی:ا/ت....
_هوم؟(با دهان پُر)
یجی:تو دیشب رو با اون یارو خوشتیپه گذروندی؟
_کیو میگی؟...تهیونگ؟
یجی:پس اسمش تهیونگه.
_آره...تو اونجا چیکا میکردی؟
۲.۶k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.