پارت ششم ...فاکر جوجه :]
ف: چرا گریه میکنی (سرد)
_: تو کی...چرا خواهرمو میخواستی ازم بگیری ( با گریه)
ف: برادرت بزرگترین دشمن منع .. و ازم اسلحه میخواست منم دیدم خواهرت انگلیسیش خوبه خواستم برش دارم مشکلیه؟
_: اره مشکلیع من خواهرمو مثل تنم دوستش دارم ...اون همه چیز منع برادر عوضی من اونو میخواست ازم دور کنه ک من زجر بکشم
فلیکس ماشین رو محکم زد کنار جوری ک سرم خورد به شیشه ی لامبورگینی و لبم پاره شد .
ف: پیاده شو
_:اینجا کجاستتتت من نمیشناسم
ف : پس خفه خون بگیر ..
ویو یوری
خودمونیما این پسرع هم جذابه
ازش پرسیدم
_:اسمت چ..
ف: خفه
بعد چند مین کنار ی عمارت وایستاد
چقد بزرگ و باحال بود
از دستم گرفت کشون کشون برد منو تو
توی عمارت ..
ف: اجوماااا اجومااااا ( با صدای بم کلفتش)
هوش از سر یوری پرید با این صدای کلفتش ..
یورا همینجوری به فلیکس خیره شده بود ک یهو بدون اینکه بفهمم فلیکس تو دو بند انگشتی صورتش بود و با صدای کلفت و ارومش گفت
ف: چیزی شده ک اینجوری داری نگاه میکنی ؟
یوری جواب نداد
دوباره پرسید
ف : پرسیدم چیزی شدت ک اینجوری داری نگام میکنی ؟ یوری از خود بی خود شد و با صدای لرزون و آروم گفت
_: زیادی جذابی
فلیکس نیشخندی زد و دست یوری رو گرفت برد طبقه ی بالا
دستاشو با کمربندش به تخت و آروم کنار گوشش زمزمه کرد .... ف: میدونم کوچولو
یوری عصبانی شد و داد زد _: من کوچولو نیسممم حالا بازم کنن
خنده ای زد و رفت بیرون یوری موند و با کلی داد و بیداد ک ولم کن
ویو هیونجین ...( بلخرع)
خواب بودم ک با داد و بیداد ی دختر بیدار شدم با صدای گرفتم گفتم : این کدوم خریه داره ساعت ۴ صب جیغ میکشه من فردا با یورا قرار دارم بزارین بخوابم
ن اینجوری نمیشه بلند شدم از راه پله ها بالا میرفتم ک داداشمو دیدم داره میاد پایین
یکی از اون خنده هاشو زده بود و تو فکر بود
ه: میبینم ک دل آقو فیلیکس لرزیدع ..
ف: تا سه میشمورم فرار کن وگرنه بگیرمت برا خودت خوب نیست ..
داشتم میدوییدم و بازی میکردیم ساعت ۴ صب ک یهو ...
صدای شکستن* و *قطع شدن جیغ و داد یوری
_: تو کی...چرا خواهرمو میخواستی ازم بگیری ( با گریه)
ف: برادرت بزرگترین دشمن منع .. و ازم اسلحه میخواست منم دیدم خواهرت انگلیسیش خوبه خواستم برش دارم مشکلیه؟
_: اره مشکلیع من خواهرمو مثل تنم دوستش دارم ...اون همه چیز منع برادر عوضی من اونو میخواست ازم دور کنه ک من زجر بکشم
فلیکس ماشین رو محکم زد کنار جوری ک سرم خورد به شیشه ی لامبورگینی و لبم پاره شد .
ف: پیاده شو
_:اینجا کجاستتتت من نمیشناسم
ف : پس خفه خون بگیر ..
ویو یوری
خودمونیما این پسرع هم جذابه
ازش پرسیدم
_:اسمت چ..
ف: خفه
بعد چند مین کنار ی عمارت وایستاد
چقد بزرگ و باحال بود
از دستم گرفت کشون کشون برد منو تو
توی عمارت ..
ف: اجوماااا اجومااااا ( با صدای بم کلفتش)
هوش از سر یوری پرید با این صدای کلفتش ..
یورا همینجوری به فلیکس خیره شده بود ک یهو بدون اینکه بفهمم فلیکس تو دو بند انگشتی صورتش بود و با صدای کلفت و ارومش گفت
ف: چیزی شده ک اینجوری داری نگاه میکنی ؟
یوری جواب نداد
دوباره پرسید
ف : پرسیدم چیزی شدت ک اینجوری داری نگام میکنی ؟ یوری از خود بی خود شد و با صدای لرزون و آروم گفت
_: زیادی جذابی
فلیکس نیشخندی زد و دست یوری رو گرفت برد طبقه ی بالا
دستاشو با کمربندش به تخت و آروم کنار گوشش زمزمه کرد .... ف: میدونم کوچولو
یوری عصبانی شد و داد زد _: من کوچولو نیسممم حالا بازم کنن
خنده ای زد و رفت بیرون یوری موند و با کلی داد و بیداد ک ولم کن
ویو هیونجین ...( بلخرع)
خواب بودم ک با داد و بیداد ی دختر بیدار شدم با صدای گرفتم گفتم : این کدوم خریه داره ساعت ۴ صب جیغ میکشه من فردا با یورا قرار دارم بزارین بخوابم
ن اینجوری نمیشه بلند شدم از راه پله ها بالا میرفتم ک داداشمو دیدم داره میاد پایین
یکی از اون خنده هاشو زده بود و تو فکر بود
ه: میبینم ک دل آقو فیلیکس لرزیدع ..
ف: تا سه میشمورم فرار کن وگرنه بگیرمت برا خودت خوب نیست ..
داشتم میدوییدم و بازی میکردیم ساعت ۴ صب ک یهو ...
صدای شکستن* و *قطع شدن جیغ و داد یوری
۱.۸k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.