پارت۶۹۴
پارت۶۹۴
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_راست میگی؟تو اربابو نمیخوای!؟
_/نه معلومه که نمیخوام...عام راستش من خودم نامزد دارم...
_نامزد داری؟
_/اره بیا تو تا کسی نشنیده...
اوردمش تو اتاقم ...نشست رو تختم...وایسا شیدا خانم تو هنوز منو نشناختی...یه جور قشنگ شستشوی مغزی به سبک شاهین انجام بدم که خودت نفهمی...
_راستش بخوام از اول بگم اینجوریه که من بچه که بودم خانوادم توی تصادف کشته شدن و فقط من زنده موندم...عموم قبول کرد که منو به سرپرستی بگیره...اون موقع فقط ۷ سالم بود چیزی نمیدونستم...پسر عموم از بچگیم روم نظر داشت...تا اینکه ۱۷ سالم شد...یه روز عموم و زن عموم رفتن بیرون....البته تو خونه شونم زندگیم عالی نبودااا یه جورایی خدمتکارشون بودم...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_راست میگی؟تو اربابو نمیخوای!؟
_/نه معلومه که نمیخوام...عام راستش من خودم نامزد دارم...
_نامزد داری؟
_/اره بیا تو تا کسی نشنیده...
اوردمش تو اتاقم ...نشست رو تختم...وایسا شیدا خانم تو هنوز منو نشناختی...یه جور قشنگ شستشوی مغزی به سبک شاهین انجام بدم که خودت نفهمی...
_راستش بخوام از اول بگم اینجوریه که من بچه که بودم خانوادم توی تصادف کشته شدن و فقط من زنده موندم...عموم قبول کرد که منو به سرپرستی بگیره...اون موقع فقط ۷ سالم بود چیزی نمیدونستم...پسر عموم از بچگیم روم نظر داشت...تا اینکه ۱۷ سالم شد...یه روز عموم و زن عموم رفتن بیرون....البته تو خونه شونم زندگیم عالی نبودااا یه جورایی خدمتکارشون بودم...
۲.۰k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.