همه چی از اون شب شروع شد...؟!p16
یونجی ویو.
میخواستم برم عقب که جیمین کمرمو گرفت و منو به خودش چسبوند...
بعد خیلی سریع فاصله رو از بین برد لباشو رو لبام گذاشت...
شروع کرد به مک زدن و خیلی عمیق مک میزد...
من شوکه شده بودم بخاطر همین همکاری نمیکردم ولی بعد از چند ثانیه نمیدونم چیشد که وقتی به خودم اومدم دیدم پاهامو دور کمرش حلقه کردم و داریم میرسیم تو اتاق...
+اوممم...ج جیمین...اومممم ن نه ما... اومممم م ستیم اومممم ن نباید این کارو انجام بدیم...اوممم
_....
+اومممممممم ج جیمین نهههه...اوممم
_....
که یهو زنگ در خورد....سریع خودم از بغلش انداختم پایین و انداختمش تو اتاق...
+ساکت میمونی...در صورت نیاز میری تو حموم و درشو قفل میکنی...هومم؟فهمیدی؟
_اوهوم...
سریع فشنگی رفتم سر وضعمو درست کردم رفتم درو باز کردم دیدم که....
هانول:عههه سلام خرهههه...*عین گاو سرشو انداخت پایین اومد تو*هوممممم میدونستی میام؟بخاطر همین برام جام گذاشتی؟
+ه هاع؟ ا اره حدس میزدم امروز بیای...
هانول:....
ادامه دارد...
شرطا:
لایک ۱۲
کامنت۲۰
حمایت؟🌺❤️
میخواستم برم عقب که جیمین کمرمو گرفت و منو به خودش چسبوند...
بعد خیلی سریع فاصله رو از بین برد لباشو رو لبام گذاشت...
شروع کرد به مک زدن و خیلی عمیق مک میزد...
من شوکه شده بودم بخاطر همین همکاری نمیکردم ولی بعد از چند ثانیه نمیدونم چیشد که وقتی به خودم اومدم دیدم پاهامو دور کمرش حلقه کردم و داریم میرسیم تو اتاق...
+اوممم...ج جیمین...اومممم ن نه ما... اومممم م ستیم اومممم ن نباید این کارو انجام بدیم...اوممم
_....
+اومممممممم ج جیمین نهههه...اوممم
_....
که یهو زنگ در خورد....سریع خودم از بغلش انداختم پایین و انداختمش تو اتاق...
+ساکت میمونی...در صورت نیاز میری تو حموم و درشو قفل میکنی...هومم؟فهمیدی؟
_اوهوم...
سریع فشنگی رفتم سر وضعمو درست کردم رفتم درو باز کردم دیدم که....
هانول:عههه سلام خرهههه...*عین گاو سرشو انداخت پایین اومد تو*هوممممم میدونستی میام؟بخاطر همین برام جام گذاشتی؟
+ه هاع؟ ا اره حدس میزدم امروز بیای...
هانول:....
ادامه دارد...
شرطا:
لایک ۱۲
کامنت۲۰
حمایت؟🌺❤️
۴.۱k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.