عزیز ترین فرد زندگیش توی بیمارستان بود و داشت با بیماری م
عزیز ترین فرد زندگیش توی بیمارستان بود و داشت با بیماری مبارزه میکرد
دختر هرشب گریه میکرد و ترس از دست دادنش رو داشت
هرروز حالش بدتر میشد تا روزی که به دختر خبر دادن
کسی که خیلی دوسش داشت مرده
تنها چیزی که دختر و عذاب میداد این بود که نتونست برای آخرین بار بغلش کنه
نتونست تو اون روزایی که باهم بودن بگه که چقدر دوسش داره
و این تا آخر عمر براش یه عذابه
_______________
لطفا عزیزاتون رو بیشتر بغل کنید و بگید بهشون که چقدر دوسشون دارید
وقتی که برن دیگه تا آخر عمر پشیمونید که چرا زودتر اینکار هارو نکردین
دختر هرشب گریه میکرد و ترس از دست دادنش رو داشت
هرروز حالش بدتر میشد تا روزی که به دختر خبر دادن
کسی که خیلی دوسش داشت مرده
تنها چیزی که دختر و عذاب میداد این بود که نتونست برای آخرین بار بغلش کنه
نتونست تو اون روزایی که باهم بودن بگه که چقدر دوسش داره
و این تا آخر عمر براش یه عذابه
_______________
لطفا عزیزاتون رو بیشتر بغل کنید و بگید بهشون که چقدر دوسشون دارید
وقتی که برن دیگه تا آخر عمر پشیمونید که چرا زودتر اینکار هارو نکردین
۸.۷k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.