Part 7
Part 7
بچه ها داشتن صحبت میکردنو تصمیم گرفتیم یکم بمونیم
گوشیم زنگ خورد به صفحه نمایش نگاه کردم ارمان بود
دوس نداشتم جوابه گوشیشو بدم
اونم تو این شرایط
نمیخاستم فکرم درگیرش شه پس سایلنتش کردم.
تو خودم بودم ک یهو..
گندم:کی بود پرستش؟
_هیچکی درگیر نشو تو
+بگو خب
_آرمان
صدای مبینا از ته رستوران اومد ارمان کیه دیگه؟ همون پسرخالتتت؟
داشتیم از خجالت اب میشدیم
سرخ شدم و سرمو آوردم پایین
من اخر از دسته این دختررر قاتل میشدم
سعی کردم خودمو درگیر حواشیش نکنم چون واقن کشش نداشتم
شامو ک خوردیم بچه ها قرار بود برن بام
داشتیم وسایلو جمع میکردیم ک ا یگانه گفت شمام بیاین بچه ها خوش میگذره هاااا
من ک تنهام مبینا هم که همیشه با اینو اونه
میریم بام واهای که چقد دلم هوای قهوه بامو کرده
نمیریم؟
من دلم راضی به رفتن نبود چون مامان خونه خاله اینا بود
ولی گندم خیلی دوس داشت
آرزوی رفتن بام با یه اکیپو تو دلش داشت همیشه
ماشین ک داشتم پس میتونست تو این همه سختی خوشحالش کنه
_باشه بریم
تو راه بودیم
گوشیم هی زنگ میخورد
از یه جهتم گوشیه گندم همیشه سایلنت بود و این منو امیدوار میکرد که ارمان یه درصدم دسترسی نداره بهمون
پس با خیاله راحت رانندگی کردم
پرستش:ببینممم مبینا چی میگفت راجبه این پسره علیه
_ چرتو پرت؛ یه چند تا اهنگ ازش داشتم از همونا آتو گرفت جدیش نگیر
+بهمم میاین😂((خنده))
_رو آب بخندی کجاش خنده داشتت؟تو نمیناسیش بامزگیه مبینا زو
+آی ک فقط امشب تموم شه من فقط واسه یگانه دارم میام باممم
_هوف
#گندم
یهو قلبم از این همه قشنگی به تپ تپ افتاد
خیلی خوب بود مخصوصا حس و حاله بینظیرش..
سریع از ماشین پیاده شدم حتی زودتر از اونیکه فکرشو بکنمم
_کحا میری گندمممم؟ واستا خطرناکهههه دختر
+ولم کنننننن خیلی خفنهههههه دختررررر هووووو
پرستش ولم کرد به حاله خودم
نشستم رو زمین نزدیکه ارتفاع
_نیوقتی گندم ووی
+نترس بیا بشین
_بچه ها کجان ؟
+ما زودتر از اونا اومدیماااا دختر
_عاااا راست میگی
با صدای بوقشون به خودمون اومدیم
بچه ها اومدن سمتمونو از زمین بلند شدیم
محمد: خب دوستان بریم نو اون کافهه یا بشینیم اینجا؟؟
همه گفتن بریم کافه
ولی من نشستم رو زمین
_شما برین من اینجا میشینیم
پرستش :گندممم؟ دیوونه ای تو این سرما
+نهههه وایبه مثبته خالصه اینجا واسم بزار بمونم دیگه
_اوکیه فقط زودی بیا بریم تهران دیر میشه باز
+اوکی
بچه های بند علی اینا هم رسیده بودن
علی از پشت سر گفت: گندم خانم نمیاین تو کافه ؟ نظر متفاوت یا چی؟
لبخند ریزی زدم و گفتم : بله دیگه متفاوتم در هر نقشی بفرمایید من اینجا جام بهتره
خندید و رفت
#علی
نشسته بودیم ک با صدای جیغ گندم همه بلند شدیم.
ادامه دارد...
بچه ها داشتن صحبت میکردنو تصمیم گرفتیم یکم بمونیم
گوشیم زنگ خورد به صفحه نمایش نگاه کردم ارمان بود
دوس نداشتم جوابه گوشیشو بدم
اونم تو این شرایط
نمیخاستم فکرم درگیرش شه پس سایلنتش کردم.
تو خودم بودم ک یهو..
گندم:کی بود پرستش؟
_هیچکی درگیر نشو تو
+بگو خب
_آرمان
صدای مبینا از ته رستوران اومد ارمان کیه دیگه؟ همون پسرخالتتت؟
داشتیم از خجالت اب میشدیم
سرخ شدم و سرمو آوردم پایین
من اخر از دسته این دختررر قاتل میشدم
سعی کردم خودمو درگیر حواشیش نکنم چون واقن کشش نداشتم
شامو ک خوردیم بچه ها قرار بود برن بام
داشتیم وسایلو جمع میکردیم ک ا یگانه گفت شمام بیاین بچه ها خوش میگذره هاااا
من ک تنهام مبینا هم که همیشه با اینو اونه
میریم بام واهای که چقد دلم هوای قهوه بامو کرده
نمیریم؟
من دلم راضی به رفتن نبود چون مامان خونه خاله اینا بود
ولی گندم خیلی دوس داشت
آرزوی رفتن بام با یه اکیپو تو دلش داشت همیشه
ماشین ک داشتم پس میتونست تو این همه سختی خوشحالش کنه
_باشه بریم
تو راه بودیم
گوشیم هی زنگ میخورد
از یه جهتم گوشیه گندم همیشه سایلنت بود و این منو امیدوار میکرد که ارمان یه درصدم دسترسی نداره بهمون
پس با خیاله راحت رانندگی کردم
پرستش:ببینممم مبینا چی میگفت راجبه این پسره علیه
_ چرتو پرت؛ یه چند تا اهنگ ازش داشتم از همونا آتو گرفت جدیش نگیر
+بهمم میاین😂((خنده))
_رو آب بخندی کجاش خنده داشتت؟تو نمیناسیش بامزگیه مبینا زو
+آی ک فقط امشب تموم شه من فقط واسه یگانه دارم میام باممم
_هوف
#گندم
یهو قلبم از این همه قشنگی به تپ تپ افتاد
خیلی خوب بود مخصوصا حس و حاله بینظیرش..
سریع از ماشین پیاده شدم حتی زودتر از اونیکه فکرشو بکنمم
_کحا میری گندمممم؟ واستا خطرناکهههه دختر
+ولم کنننننن خیلی خفنهههههه دختررررر هووووو
پرستش ولم کرد به حاله خودم
نشستم رو زمین نزدیکه ارتفاع
_نیوقتی گندم ووی
+نترس بیا بشین
_بچه ها کجان ؟
+ما زودتر از اونا اومدیماااا دختر
_عاااا راست میگی
با صدای بوقشون به خودمون اومدیم
بچه ها اومدن سمتمونو از زمین بلند شدیم
محمد: خب دوستان بریم نو اون کافهه یا بشینیم اینجا؟؟
همه گفتن بریم کافه
ولی من نشستم رو زمین
_شما برین من اینجا میشینیم
پرستش :گندممم؟ دیوونه ای تو این سرما
+نهههه وایبه مثبته خالصه اینجا واسم بزار بمونم دیگه
_اوکیه فقط زودی بیا بریم تهران دیر میشه باز
+اوکی
بچه های بند علی اینا هم رسیده بودن
علی از پشت سر گفت: گندم خانم نمیاین تو کافه ؟ نظر متفاوت یا چی؟
لبخند ریزی زدم و گفتم : بله دیگه متفاوتم در هر نقشی بفرمایید من اینجا جام بهتره
خندید و رفت
#علی
نشسته بودیم ک با صدای جیغ گندم همه بلند شدیم.
ادامه دارد...
۳.۵k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.