تک پارتی ا.ت و ریگولوس
ا.ت:«
خیلی وقته نگاه های عمیقه ریگولوس رو روی خودم احساس میکنم.
اون پسر واقعا محشره اگ یه روز ازم درخواست کنه با کله قبول میکنم.
اون عوضی واقعا محشره،خیلی خوشگل،خوش اخلاق و خوش صحبته.»
ریگولوس اروم سمتش رفت.
ر.ی. ام ا.ت میشه باهم صحبت کنیم؟
ا.ت سرش رو بلند کردو با دیدن ریگولوس بالای سرش شکه شد،هزاران سوال توی ذهن بهش حمله کردن،چی شده؟ چرا میخواد باهام صحبت کنه؟ قضیه چیه؟ وای قلبم!
ا.ت. حتما ریگولوس،چیزی میخوای بگی؟
ریگولوس معذب شده بود.
ر.ی. میشه بریم یه جای دیگه؟
سوالای بیشتری بهش حجوم اوردن،چرا؟برای چی؟مگه چیکار میخواد بکنه؟خدایااااا!
ا.ت:حتما بیا بریم.
ریگولوس با معذبیت گفت:دستم و بگیر.
ا.ت شکه شد اما اروم دست ریگولوس رو گرفت.
ریگولوس این وقت رو مناسب دونست و ب جنگل تلپورت کرد.
ا.ت اروم زمزمه کرد:ما اینجا چیکار میکنیم؟
وقتی برگشت با ریگولوس ک جلوش زانو زده و حلقه ایی داخل یه جعبه کوچیک دستشه مواجه شد.
ریگولوس تمام شجاعتش رو جمع کرد و گفت:ا.ت، من شیش ماهه ک عاشقت شدم.
تو فقوالعاده ایی میشه با من ازدواج کنی؟
چشمای ا.ت برق زد و گفت:م من...
ریگولوس نا امید گفت: نکنه عاشق یکی دیگ ایی
ا.ت با ذوق جواب مثبت داد و بغل ریگولوس پرید.
ریگولوس زمین خورد ومحکم ا.ت رو توی اغوشش گرفت و گفت:من واقعا ممنونم!
وشروع کرد به مکیدن لب.ای ا.ت،دستش رو روی بدن ا.ت میکشید،جدا شد و گفت:خیلی مشتاقم روی تخت ببینمت بیبی!
ا.ت خندید:ب زودی بزودی...
اروم در گوشش گفت:ددی،من تمامن برای توم.
بفرمایید عزیزان دل💜
#ریگولوس
#مالفوی
#اسلیترین
خیلی وقته نگاه های عمیقه ریگولوس رو روی خودم احساس میکنم.
اون پسر واقعا محشره اگ یه روز ازم درخواست کنه با کله قبول میکنم.
اون عوضی واقعا محشره،خیلی خوشگل،خوش اخلاق و خوش صحبته.»
ریگولوس اروم سمتش رفت.
ر.ی. ام ا.ت میشه باهم صحبت کنیم؟
ا.ت سرش رو بلند کردو با دیدن ریگولوس بالای سرش شکه شد،هزاران سوال توی ذهن بهش حمله کردن،چی شده؟ چرا میخواد باهام صحبت کنه؟ قضیه چیه؟ وای قلبم!
ا.ت. حتما ریگولوس،چیزی میخوای بگی؟
ریگولوس معذب شده بود.
ر.ی. میشه بریم یه جای دیگه؟
سوالای بیشتری بهش حجوم اوردن،چرا؟برای چی؟مگه چیکار میخواد بکنه؟خدایااااا!
ا.ت:حتما بیا بریم.
ریگولوس با معذبیت گفت:دستم و بگیر.
ا.ت شکه شد اما اروم دست ریگولوس رو گرفت.
ریگولوس این وقت رو مناسب دونست و ب جنگل تلپورت کرد.
ا.ت اروم زمزمه کرد:ما اینجا چیکار میکنیم؟
وقتی برگشت با ریگولوس ک جلوش زانو زده و حلقه ایی داخل یه جعبه کوچیک دستشه مواجه شد.
ریگولوس تمام شجاعتش رو جمع کرد و گفت:ا.ت، من شیش ماهه ک عاشقت شدم.
تو فقوالعاده ایی میشه با من ازدواج کنی؟
چشمای ا.ت برق زد و گفت:م من...
ریگولوس نا امید گفت: نکنه عاشق یکی دیگ ایی
ا.ت با ذوق جواب مثبت داد و بغل ریگولوس پرید.
ریگولوس زمین خورد ومحکم ا.ت رو توی اغوشش گرفت و گفت:من واقعا ممنونم!
وشروع کرد به مکیدن لب.ای ا.ت،دستش رو روی بدن ا.ت میکشید،جدا شد و گفت:خیلی مشتاقم روی تخت ببینمت بیبی!
ا.ت خندید:ب زودی بزودی...
اروم در گوشش گفت:ددی،من تمامن برای توم.
بفرمایید عزیزان دل💜
#ریگولوس
#مالفوی
#اسلیترین
۳.۶k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.