قسمت سوم
قسمت سوم
*شب زمان مهمونی*
دم در وایساده بودم و به همه خوش آمد میگفتم تا اینکه رسیدم به میسو و خیلی عادی باهاش رفتار کردم
= سلام خانوم کیم بفرمایید داخل
¥ حتما...به آقای مین بگید بیاد پیشم
= چشم [اخه الاغ به جز من دیگه مین اینجا نداریم]
به کارم ادامه دادم میسو نشسته بود میز آخر سالن نامجون داشت با مهمونا خوشو بش میکرد کاترین هم از مهمونا پذیرایی میکرد همه مشغول یه کاری بودن از اون طرف دان ته توی طبقه بالا نشسته بود و داشت شراب میخورد منم داشتم بین مهمونا شراب پخش میکردم ولی چهار چشی حواسم به دان ته بود
دان ته به نام علامت داد که بره پیشش یه چیزی دم گوشش گفت که من به خاطر وجود شنود توی لباس نام شنیدم
【علامت موقت دان ته •】
• فضا رو آماده کن میخوام سخنرانی رو شروع کنم
^ چشم
بعد از حرفش نام رفت پشت میکروفن و شروع به حرف زدن کرد
^ سلام به تمامی مهمانان عزیز امید وارم از این جشن لذت برده باشید همتون برای شنیدن خبری اینجا جمع شدید و من بسیار مفتخر بودم تا میزبان شما باشم میرسیم به دقایقی که همه منتظرش بودید دعوت میکنم از گانگ دان ته
نام بهم علامت داد و منم سریع رفتم پیش میسو
¥ هی حاضری
= بیا اینو بگیر
¥ این چیه
= وقتی رفتی تو اتاق بزن توی گردنش
¥ فک نمی کنم ایده خوبی باشه
= از چی میترسی فک میکردم تو بتونی انجامش بدی هرزه کوچولو
¥ هوششش حواست باشه چی میگی
= خودتم میدونی اگه همین الان بخوام میتونم یه تیر حرومت کنم
بعد از حرفم رفت جای دیگه نشت تمامی مهمانان حواسشون به دان ته بود
*چند ساعت بعد*
میسو با ترس اومد پیشم و بهم گفت که بجای اینکه دان ته ور فلج کنه یکی از بادیگاردا رو فلج کرد و مجبورم خودم کار رو تموم کنم
دیگه کم کم همه مهمونا داشتن میرفتن که از بالا صدای تیر اندازی اومد
کل اون جمعیت جیغ کشیدن و هراسون شدن منو کاترین و گیزانا با چند نفر دیگه سعی داشتیم مردم رو آروم کنیم
= همه آروم باشید*داد*
£ هیچ اتفاقی نیوفتاده*داد*
♣︎ همه جمع شید*داد*
از پشت سر کاترین یه نفر به سمتش نشونه گرفته بود اون لحظه حرکاتم دست خودم نبود بی اراده کاترین رو هل دادم و تیر به من برخورد کرد
و دیگه چیزی نفهمیدم...
*شب زمان مهمونی*
دم در وایساده بودم و به همه خوش آمد میگفتم تا اینکه رسیدم به میسو و خیلی عادی باهاش رفتار کردم
= سلام خانوم کیم بفرمایید داخل
¥ حتما...به آقای مین بگید بیاد پیشم
= چشم [اخه الاغ به جز من دیگه مین اینجا نداریم]
به کارم ادامه دادم میسو نشسته بود میز آخر سالن نامجون داشت با مهمونا خوشو بش میکرد کاترین هم از مهمونا پذیرایی میکرد همه مشغول یه کاری بودن از اون طرف دان ته توی طبقه بالا نشسته بود و داشت شراب میخورد منم داشتم بین مهمونا شراب پخش میکردم ولی چهار چشی حواسم به دان ته بود
دان ته به نام علامت داد که بره پیشش یه چیزی دم گوشش گفت که من به خاطر وجود شنود توی لباس نام شنیدم
【علامت موقت دان ته •】
• فضا رو آماده کن میخوام سخنرانی رو شروع کنم
^ چشم
بعد از حرفش نام رفت پشت میکروفن و شروع به حرف زدن کرد
^ سلام به تمامی مهمانان عزیز امید وارم از این جشن لذت برده باشید همتون برای شنیدن خبری اینجا جمع شدید و من بسیار مفتخر بودم تا میزبان شما باشم میرسیم به دقایقی که همه منتظرش بودید دعوت میکنم از گانگ دان ته
نام بهم علامت داد و منم سریع رفتم پیش میسو
¥ هی حاضری
= بیا اینو بگیر
¥ این چیه
= وقتی رفتی تو اتاق بزن توی گردنش
¥ فک نمی کنم ایده خوبی باشه
= از چی میترسی فک میکردم تو بتونی انجامش بدی هرزه کوچولو
¥ هوششش حواست باشه چی میگی
= خودتم میدونی اگه همین الان بخوام میتونم یه تیر حرومت کنم
بعد از حرفم رفت جای دیگه نشت تمامی مهمانان حواسشون به دان ته بود
*چند ساعت بعد*
میسو با ترس اومد پیشم و بهم گفت که بجای اینکه دان ته ور فلج کنه یکی از بادیگاردا رو فلج کرد و مجبورم خودم کار رو تموم کنم
دیگه کم کم همه مهمونا داشتن میرفتن که از بالا صدای تیر اندازی اومد
کل اون جمعیت جیغ کشیدن و هراسون شدن منو کاترین و گیزانا با چند نفر دیگه سعی داشتیم مردم رو آروم کنیم
= همه آروم باشید*داد*
£ هیچ اتفاقی نیوفتاده*داد*
♣︎ همه جمع شید*داد*
از پشت سر کاترین یه نفر به سمتش نشونه گرفته بود اون لحظه حرکاتم دست خودم نبود بی اراده کاترین رو هل دادم و تیر به من برخورد کرد
و دیگه چیزی نفهمیدم...
۲.۶k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.