پارت 10=

پارت 10=

ویو کلارا: صبح با صدای لیندا از خواب پریدم
*پاشو پاشو
+چیه؟
*مگه نمیدونی امروز با پرفسور اسنیپ کلاس داریم
+خب؟
لیندا پوفی کرد
*خود دانی
و من رو تنها گذاشت سعی کردم بخوابم ولی نتونستم به سمت اینه رفتم و آرایش ملایمی کردم ردامو پوشیدم و لوازمم رو برداشتم به سمت کلاس به راه افتادم کم کم استرسی گرفتم و سرعتم رو زیاد کردم بلاخره رسیدم اروم در زدم و وارد شدم با دیدن پرفسور تعجب کردم همون مردی که اومده بود پرورشگاه همونی که توی خونه اش بیدار شده بود همون بود سرم رو به نشانه تاسف پایین انداختم
☆چی باعث شده فکر کنی میتونی برای کلاس من دیر بیای؟!
+مت.. متاسفم
☆پنج نمره منفی برای ریونکلاو، بشین
+چشم
و کنار لیندا نشستم
پرفسور شروع به توضیح درباره معجون جدید کرد و من هم نکته برداری می کردم
☆تکلیفتون اینه که به گروه های دونفره تقسیم بشید و یک معجون شبدر خونی درست کنید
و بعد اضافه کرد
☆با گروه های مخالف و خانم مگنس با سدریک دیگوری که وقت شناس تره هم گروه میشه (کلاس هافلپاف با ریونکلاوی ها است)
تمام جادو اموزان خنده ریزی کردند و پرفسور اسنیپ کلاس را ترک کرد
پسری به سمت کلارا امد
$سلام، اسم من سدریک دیگوریه
+منم کلارا مگنسم
(میدونم بد شده)