پارت۶۸۹
پارت۶۸۹
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_تا راهنمایی تونستم بخونم...
یه تای ابروشو داد بالا یه پوزخند زد...
_/که این طور پس میتونی یکسری از کارامو انجام بدی...
_من سواد انچنان ندارم ارباب فک نکنم بتونم...
_/خودم بهت یاد میدم اشکال نداره...
از توی کشوش یه هودی و شلوارک دراورد پوشید...رفت پشت میزش نشست...
_بیا دیگه چرا وایستادی...
کارمون در اومد باید کل روزم با اقا چشم تو چشم باشم...رفتم نزدیک میزش...
_از اونجا چیزی میبینی تو؟بیا این ور ...
رفتم کنارش وایستادم...طی یه حرکت یهویی کمرمو گرفت به سمت خودش کشید مجبور شدم بشینم رو پاش...خواستم بلند شم که کمرمو محکم تر گرفت...
_اینطوری بهتره...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_تا راهنمایی تونستم بخونم...
یه تای ابروشو داد بالا یه پوزخند زد...
_/که این طور پس میتونی یکسری از کارامو انجام بدی...
_من سواد انچنان ندارم ارباب فک نکنم بتونم...
_/خودم بهت یاد میدم اشکال نداره...
از توی کشوش یه هودی و شلوارک دراورد پوشید...رفت پشت میزش نشست...
_بیا دیگه چرا وایستادی...
کارمون در اومد باید کل روزم با اقا چشم تو چشم باشم...رفتم نزدیک میزش...
_از اونجا چیزی میبینی تو؟بیا این ور ...
رفتم کنارش وایستادم...طی یه حرکت یهویی کمرمو گرفت به سمت خودش کشید مجبور شدم بشینم رو پاش...خواستم بلند شم که کمرمو محکم تر گرفت...
_اینطوری بهتره...
۲.۵k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.