عشق همیشگی کوک پارت۱۱
عشق همیشگی کوک پارت۱۱
.
چان وو:اجی میشه بگی ماشین بنده
لینا:جلوی خونه ی کوکیه
چان وو:من برم ماشینمو بیارم بعد باهم میریم خونه اجی
کوک:لینا میاد خونه ی من
چان وو:خوب چیکار میکنی اجی میای خونه یا میری خونه دوست پسرت
لینا:خب خونه دوست پسرم
چان وو:چه بهتر منم میخواستم با دوستام برم مسافرت(قیافه گرفته)
لینا:برو
چان وو رفت
لینا:کوک در مورد دوست پسر سابق.........
کوک حرفشو قطع کرد
کوک:عشقم نمیخوام دیگه در مورد اون عوضی بهم چیزی بگی
لینا:منو میبخشی؟
کوک:مگه میشه من تو رو نبخشم نفسم
لینا گونه ی کوک رو بوسید
کوک:عشقم سرمت تموم شد من برم به پرستار بگم بیاد بکنه بریم
لینا:باشه
کوک رفت و بعد دو دقیقه دایانا اومد تو
دایانا:لیناااااا
لینا:دایانا
دایانا:خوبی چیزیت که نشده
لینا:نه فقط دست و پام خراشیده همین کی.....کی بهت گفت من تصادف کردم
دایانا:چان وو
لینا:..........
دایانا:چیزه هیچی خودم باخبر شدم هه(لبخند ریز)
لینا:بهت اعتراف کرد(خنده)
دایانا:خب .........اره(خنده)
لینا:مبارکهههههه
دایانا:مرسی لینا جونم راستی من اومدم خبرتو بگیرم برم که با چان وو و دوستاش به همراه دوست دختراشون بریم مسافرت
لینا:باشه عشقم برو
دایانا رفت کوک با پرستار اومد داخل و پرستار سرم رو کند و رفت بیرون
لینا:خب عزیزم بریم؟
کوک:عام عشقم لباست
لینا:لباسم؟(به لباسش نگاه کرد)
لینا:وای یکم لباسم بازه مگه نه هه
کوک:عزیزم این دیگه از یکم گذشته
لینا:خب بریم خونه ی ما یه چنتا لباس بگیرم بعد بریم خونه تو باشه(کیوت)
کوک:نه میریم خونه من یه چند دست لباس میخرم
کوک لینا رو براید بغل کرد و بردش توی ماشین.و حرکت کردن به سمت خونه و رسیدن و کوک لینا رو دوباره براید بغل کرد و بردش خونه و گذاشتش روی کاناپه
کوک:عشقم خوبی پات که درد نمیکنه
لینا:نه عزیزم
کوک:خب اینم لباسایی که خریدم
لینا:کی
کوک:همون موقعی که شما توی ماشین لالا کرده بودی من رفتم پاساژ برات چند دست لباس خریدم
لینا:مرسی(کوک رو بغل کرد)
کوک:برو لباستو عوض کن فداتشم
لینا:باشه
لینا میخواست بره پاش به پله گیر کرد و افتاد و کوک دوید سمت لینا
کوک:عشقم حواست کجاست آخه
لینا:وای وای ماتحتم درد گرفت
کوک:خب حواست کجاس اخهههه
لینا:بلیت گرفته رفته آمریکا
کوک:نمک نریز نمکدون پاشو برو لباستو عوض کن
لینا داشت لباسشو عوض میکرد که کوک اومد داخل
لینا:(جیغ)برو بیرون دارم لباس عوض میکنم
کوک:چرا جیغ میزنی خوبه من لختتو دیدم
کوک اومد روی تخت نشست
لینا لباسشو پوشید و اومد نشست کنار کوک
کوک:اووووف چه بدنی داری امیدوارم اون عوضی بدنتو لمس نکرده باشه
لینا:کوک نه نه من اصن با اون توله رابطه ج*ن*س*ی نداشتم
کوک:میدونم لینا:میشه برام لالایی بخونی بخوابم کوک:بهرویچشملیناخوابیدادامهداره
.
چان وو:اجی میشه بگی ماشین بنده
لینا:جلوی خونه ی کوکیه
چان وو:من برم ماشینمو بیارم بعد باهم میریم خونه اجی
کوک:لینا میاد خونه ی من
چان وو:خوب چیکار میکنی اجی میای خونه یا میری خونه دوست پسرت
لینا:خب خونه دوست پسرم
چان وو:چه بهتر منم میخواستم با دوستام برم مسافرت(قیافه گرفته)
لینا:برو
چان وو رفت
لینا:کوک در مورد دوست پسر سابق.........
کوک حرفشو قطع کرد
کوک:عشقم نمیخوام دیگه در مورد اون عوضی بهم چیزی بگی
لینا:منو میبخشی؟
کوک:مگه میشه من تو رو نبخشم نفسم
لینا گونه ی کوک رو بوسید
کوک:عشقم سرمت تموم شد من برم به پرستار بگم بیاد بکنه بریم
لینا:باشه
کوک رفت و بعد دو دقیقه دایانا اومد تو
دایانا:لیناااااا
لینا:دایانا
دایانا:خوبی چیزیت که نشده
لینا:نه فقط دست و پام خراشیده همین کی.....کی بهت گفت من تصادف کردم
دایانا:چان وو
لینا:..........
دایانا:چیزه هیچی خودم باخبر شدم هه(لبخند ریز)
لینا:بهت اعتراف کرد(خنده)
دایانا:خب .........اره(خنده)
لینا:مبارکهههههه
دایانا:مرسی لینا جونم راستی من اومدم خبرتو بگیرم برم که با چان وو و دوستاش به همراه دوست دختراشون بریم مسافرت
لینا:باشه عشقم برو
دایانا رفت کوک با پرستار اومد داخل و پرستار سرم رو کند و رفت بیرون
لینا:خب عزیزم بریم؟
کوک:عام عشقم لباست
لینا:لباسم؟(به لباسش نگاه کرد)
لینا:وای یکم لباسم بازه مگه نه هه
کوک:عزیزم این دیگه از یکم گذشته
لینا:خب بریم خونه ی ما یه چنتا لباس بگیرم بعد بریم خونه تو باشه(کیوت)
کوک:نه میریم خونه من یه چند دست لباس میخرم
کوک لینا رو براید بغل کرد و بردش توی ماشین.و حرکت کردن به سمت خونه و رسیدن و کوک لینا رو دوباره براید بغل کرد و بردش خونه و گذاشتش روی کاناپه
کوک:عشقم خوبی پات که درد نمیکنه
لینا:نه عزیزم
کوک:خب اینم لباسایی که خریدم
لینا:کی
کوک:همون موقعی که شما توی ماشین لالا کرده بودی من رفتم پاساژ برات چند دست لباس خریدم
لینا:مرسی(کوک رو بغل کرد)
کوک:برو لباستو عوض کن فداتشم
لینا:باشه
لینا میخواست بره پاش به پله گیر کرد و افتاد و کوک دوید سمت لینا
کوک:عشقم حواست کجاست آخه
لینا:وای وای ماتحتم درد گرفت
کوک:خب حواست کجاس اخهههه
لینا:بلیت گرفته رفته آمریکا
کوک:نمک نریز نمکدون پاشو برو لباستو عوض کن
لینا داشت لباسشو عوض میکرد که کوک اومد داخل
لینا:(جیغ)برو بیرون دارم لباس عوض میکنم
کوک:چرا جیغ میزنی خوبه من لختتو دیدم
کوک اومد روی تخت نشست
لینا لباسشو پوشید و اومد نشست کنار کوک
کوک:اووووف چه بدنی داری امیدوارم اون عوضی بدنتو لمس نکرده باشه
لینا:کوک نه نه من اصن با اون توله رابطه ج*ن*س*ی نداشتم
کوک:میدونم لینا:میشه برام لالایی بخونی بخوابم کوک:بهرویچشملیناخوابیدادامهداره
۳.۰k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.