ویو لیا
ویو لیا
داشتم کای رو دنبال میکردم کع ایستاد و حالا من بدو کای منو بگیره آخرش حمله بردم به سرویس و درو قفل کردم.
ویو آنا
داشتم یونجون رو دنبال میکردم که افتاد به گفتن این جمله ها غلط کردم دیگه شلوغ نمیکنم کجایی مامان که ببینی دنبال پسر یکی یدونت که هر روز قربون صدقش میری یه زامبی افتاده خواهش میکنم ول کن که افتاد روی تختش و یه گوشه توب خودش جم شد که متوجه شدم داره گریه میکنه . سرشو بلند کردم و :
آنا: داری گریه میکنی گلابی؟
یونجون: صب کن ببینم کی به مردا میگف گلابی🧐آها آنا
که یهو بلند شد و بهم نزدیک شد و :
یونجون: کای فهمیدم زامبیا کین
ویو کای
یونجون گفت فهمیدم اونا کین
یونجون: برام آب بیار
کای: باشه
براش آب بردم ریخت رو صورت زامبیه و بعد با دستاش صورتشو پاک کرد که باورم نمیشه!
یه دختر اونم آنا چرا این کارو کردن ؟
دخترا جم شدن و صورتشونو پاک کردن و گفتن هنوز تموم نشده بعد گفتن این رومون آب ریختن.
لیا هنوز نیومده بود رفتم ببینم کجاس که دیدم یکی از بادیگاردا میخواد بهش تجاوز جنسی بکنه لیا هم به اون ریزه میزه گی نمیتونست فرار کنه و فقط وول میخورد واسه همین با یه حرکت
بادیگاردو ازش دور کردمو لیا رو آروم بغلش کردم
دختر بیچاره آروم داشت گریه میکرد بادیگارد بیهوش شده بود بقیه بادیگارد ها هم اومدن و اون بادیگارد تجاوز کار رو بردن و تحویل پلیس دادن لیا تو بغلم خوابیده بود واسه همین از لنا پرسیدم که اتاق لیا کجاست و بردم گذاشتمش رو تخت که انگشت شصتشو برد تو دهنشو مثل بچه ها خوابید.
چمدونارو بادیگارد ها آورده بودن واسه همین شروع کردم به چیدنشون
داشتم کای رو دنبال میکردم کع ایستاد و حالا من بدو کای منو بگیره آخرش حمله بردم به سرویس و درو قفل کردم.
ویو آنا
داشتم یونجون رو دنبال میکردم که افتاد به گفتن این جمله ها غلط کردم دیگه شلوغ نمیکنم کجایی مامان که ببینی دنبال پسر یکی یدونت که هر روز قربون صدقش میری یه زامبی افتاده خواهش میکنم ول کن که افتاد روی تختش و یه گوشه توب خودش جم شد که متوجه شدم داره گریه میکنه . سرشو بلند کردم و :
آنا: داری گریه میکنی گلابی؟
یونجون: صب کن ببینم کی به مردا میگف گلابی🧐آها آنا
که یهو بلند شد و بهم نزدیک شد و :
یونجون: کای فهمیدم زامبیا کین
ویو کای
یونجون گفت فهمیدم اونا کین
یونجون: برام آب بیار
کای: باشه
براش آب بردم ریخت رو صورت زامبیه و بعد با دستاش صورتشو پاک کرد که باورم نمیشه!
یه دختر اونم آنا چرا این کارو کردن ؟
دخترا جم شدن و صورتشونو پاک کردن و گفتن هنوز تموم نشده بعد گفتن این رومون آب ریختن.
لیا هنوز نیومده بود رفتم ببینم کجاس که دیدم یکی از بادیگاردا میخواد بهش تجاوز جنسی بکنه لیا هم به اون ریزه میزه گی نمیتونست فرار کنه و فقط وول میخورد واسه همین با یه حرکت
بادیگاردو ازش دور کردمو لیا رو آروم بغلش کردم
دختر بیچاره آروم داشت گریه میکرد بادیگارد بیهوش شده بود بقیه بادیگارد ها هم اومدن و اون بادیگارد تجاوز کار رو بردن و تحویل پلیس دادن لیا تو بغلم خوابیده بود واسه همین از لنا پرسیدم که اتاق لیا کجاست و بردم گذاشتمش رو تخت که انگشت شصتشو برد تو دهنشو مثل بچه ها خوابید.
چمدونارو بادیگارد ها آورده بودن واسه همین شروع کردم به چیدنشون
۱.۲k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.