🌑🖤عـشـق احـمـقـانـه🖤🌑
#عشق_احمقانه🖤🌿
🌿🖤𝑺𝑻𝑼𝑷𝑰𝑫 𝑳𝑶𝑽𝑬🖤🌿
پارت:31*پایانی*
اینو گفت و تفنگشو از پشتش در اورد
الان هردو با تفنگ رو به رو هم بودند و من مثل برگ چغند اونجا داشتم نگاه میگردم
یهو در شکسته شد و جونگکوک وارد شد و تفنگو رو به مادرم گرفت دو به یک بی انصافی بود
منتظر بودم یکیشون تیری بزنه که میرا برگشت و تیری زد به قلب من و سیاهی مطلق...
با ترس از خواب پاشدم خیس عرق بودم اخه این چه خوابی بود من دیدم رفتم طبقه پایین دیدم میرا با نامزدش لی دونگ ووک نشسته منم رفتم سلام کردم و اماده شدم رفتم دانشگاه
-لایلاااااااااا
برگشتم دیدم تهیونگه وایی همش یاد خوابم میوفتم
-لایلااااا چطوری
+سلام خوبم
-لایلا میخاستم یه چی بگم
+چی
یهو زانو زد و گفت با من ازدواج میکنی
برگام پشمام پشمکام اصن ول کن
+بله
و انگشتر رو در دستم گذاشت و بوس.یدم
پایان
ببخشید اونجوری که فک میکردید تموم نشد چون یه فیک جدید دارم که خوشمله اونو خوب تموم میکنم ❤
🌿🖤𝑺𝑻𝑼𝑷𝑰𝑫 𝑳𝑶𝑽𝑬🖤🌿
پارت:31*پایانی*
اینو گفت و تفنگشو از پشتش در اورد
الان هردو با تفنگ رو به رو هم بودند و من مثل برگ چغند اونجا داشتم نگاه میگردم
یهو در شکسته شد و جونگکوک وارد شد و تفنگو رو به مادرم گرفت دو به یک بی انصافی بود
منتظر بودم یکیشون تیری بزنه که میرا برگشت و تیری زد به قلب من و سیاهی مطلق...
با ترس از خواب پاشدم خیس عرق بودم اخه این چه خوابی بود من دیدم رفتم طبقه پایین دیدم میرا با نامزدش لی دونگ ووک نشسته منم رفتم سلام کردم و اماده شدم رفتم دانشگاه
-لایلاااااااااا
برگشتم دیدم تهیونگه وایی همش یاد خوابم میوفتم
-لایلااااا چطوری
+سلام خوبم
-لایلا میخاستم یه چی بگم
+چی
یهو زانو زد و گفت با من ازدواج میکنی
برگام پشمام پشمکام اصن ول کن
+بله
و انگشتر رو در دستم گذاشت و بوس.یدم
پایان
ببخشید اونجوری که فک میکردید تموم نشد چون یه فیک جدید دارم که خوشمله اونو خوب تموم میکنم ❤
۷.۸k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.