p②
p②
وقتی رفتن
رفتم یه دوش ۵ مینی گرفتم
ی تاپ کوتاه و ی شلوارک کوتاه پوشیدم
موهامو از بالا بستم و یکم مرطوب کننده زدم
رفتم پایین دیدم همون آقا اع داره با پدرم صحبت میکنه
ک پدرم دستمو کشید و برد توی اتاق
بورام: چیشده بابا؟
جین: عشق بابایی لباسات خیلی کوتاهه
بورام: باباااا از کی تاحالا ب من گیر میدی؟!
جین: آخه بورام
میشناسی این مردو
بورام: ن
جین: یادته بهت گفتم باید توی این سن ازدواج کنی با این مرد
بورام: ا.. ار.. ارع
جین: امسال وقتشه
بورام: بابا تزوخدا من سنم کمه هنوز چطور می تونم ازدواج کنم
جین: اون نزدیک ۱٠سال صبر کرده
بورام: برای چی هاا من چرا باید شبیه مادر مردش باشم ک اون بخواد باهاش ازدواج کنم تو منو به پول فروختی بابا
جین: از حرفات ناراحت شدم ولی نادیده میگیرم بیا بیرون عین آدم رفتار میکنی وگرنه برات بد میشه
بابا خیلی جدی بود
رفتیم بیرون اون مرد هعی ب پاهام نگاه میکرد واقعا معذب بودم
رفتم روی مبل روبه روییش نشستم بابام واسم آیس کافیمو آورد شروع کردم خوردن ک شروع کردن ب حرف زدن
جیهوپ: خب جین باکسی ک نیس؟!
جین: نه... نه فکر نکنم
حرصم گرفت
بورام: اع بابا مگه دوسپسرمو بهت معرفی نکرده بودم؟!
بابام بدجوری عصبانی شد فوقش ی سیلی ای چیزی میخوردم دیگه بهتر از این بود زندگیم تباه بشه
جین: کی هست؟!
بورام: خب اسمش سوهو اع ۱۷سالشه ۲سالم باهمیم
جین: دوسالمه باهمین و به من نگفتی
بورام: نه
ک اون مرده بدجوری عصبی شده بود واقعا ترسیدم
جیهوپ: میتونی تنهامون بزاری جین؟
باشه بابام رفت بیرون از خونه
عین سگ استرس داشتم خدایا با چاقو تیکه تیکم نکنه؟(زیادی فیلم میبینه)
ک یهو گفت
جیهوپ: بیا اینجا!(بم عصبی)
بورام: چ.. چ.. چرا... نمیام
جیهوپ: میگم بیا(داد)
ریدم ب خودم
رفتم کنارش نشستم دستی روی رونام کشید منو گذاشت روی پاش
و بوسه ای ب گردنم زد زودی پاشدم و رفتم توی اتاقم
رفتم توی گروه دوستانمون و موضوع رو گفتم
همه جوابمو دادن گفتن بیا مدرسه فردا باهم اوکیش میکنیم خوشحالم همیچین رفیقایی دارم بابام برگشته بود
خ
م
ا
ر
ی
حمایت بیبی هام؟! ✨🫀
پیج زاپاس♡
@tahkok_bts_777
وقتی رفتن
رفتم یه دوش ۵ مینی گرفتم
ی تاپ کوتاه و ی شلوارک کوتاه پوشیدم
موهامو از بالا بستم و یکم مرطوب کننده زدم
رفتم پایین دیدم همون آقا اع داره با پدرم صحبت میکنه
ک پدرم دستمو کشید و برد توی اتاق
بورام: چیشده بابا؟
جین: عشق بابایی لباسات خیلی کوتاهه
بورام: باباااا از کی تاحالا ب من گیر میدی؟!
جین: آخه بورام
میشناسی این مردو
بورام: ن
جین: یادته بهت گفتم باید توی این سن ازدواج کنی با این مرد
بورام: ا.. ار.. ارع
جین: امسال وقتشه
بورام: بابا تزوخدا من سنم کمه هنوز چطور می تونم ازدواج کنم
جین: اون نزدیک ۱٠سال صبر کرده
بورام: برای چی هاا من چرا باید شبیه مادر مردش باشم ک اون بخواد باهاش ازدواج کنم تو منو به پول فروختی بابا
جین: از حرفات ناراحت شدم ولی نادیده میگیرم بیا بیرون عین آدم رفتار میکنی وگرنه برات بد میشه
بابا خیلی جدی بود
رفتیم بیرون اون مرد هعی ب پاهام نگاه میکرد واقعا معذب بودم
رفتم روی مبل روبه روییش نشستم بابام واسم آیس کافیمو آورد شروع کردم خوردن ک شروع کردن ب حرف زدن
جیهوپ: خب جین باکسی ک نیس؟!
جین: نه... نه فکر نکنم
حرصم گرفت
بورام: اع بابا مگه دوسپسرمو بهت معرفی نکرده بودم؟!
بابام بدجوری عصبانی شد فوقش ی سیلی ای چیزی میخوردم دیگه بهتر از این بود زندگیم تباه بشه
جین: کی هست؟!
بورام: خب اسمش سوهو اع ۱۷سالشه ۲سالم باهمیم
جین: دوسالمه باهمین و به من نگفتی
بورام: نه
ک اون مرده بدجوری عصبی شده بود واقعا ترسیدم
جیهوپ: میتونی تنهامون بزاری جین؟
باشه بابام رفت بیرون از خونه
عین سگ استرس داشتم خدایا با چاقو تیکه تیکم نکنه؟(زیادی فیلم میبینه)
ک یهو گفت
جیهوپ: بیا اینجا!(بم عصبی)
بورام: چ.. چ.. چرا... نمیام
جیهوپ: میگم بیا(داد)
ریدم ب خودم
رفتم کنارش نشستم دستی روی رونام کشید منو گذاشت روی پاش
و بوسه ای ب گردنم زد زودی پاشدم و رفتم توی اتاقم
رفتم توی گروه دوستانمون و موضوع رو گفتم
همه جوابمو دادن گفتن بیا مدرسه فردا باهم اوکیش میکنیم خوشحالم همیچین رفیقایی دارم بابام برگشته بود
خ
م
ا
ر
ی
حمایت بیبی هام؟! ✨🫀
پیج زاپاس♡
@tahkok_bts_777
۴.۲k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.