🖤Fate2 p2
(ویو ا.ت ۴ ساعت بعد)
سرم خیلی درد میکرد... چشمامو با هر زحمتی که بود.... باز کردم ... به یه صندلی بسته شده بودم... دست و پاهامو خیلی محکم بسته بودن .. دستام زخم بود ... هنوز دیدم تار بود و نمیتونستم خوب ببینم..
●بیدار شدی هرزه ....
+م..م..من ه.رزه نیستم(خمار، عصبی)
●هرزه ای که بعد از مرگ خواهرم خودتو چسبوندی به فیلیکس .... تو واقعا بی لیاقتی و باید بمیری
+م...م...من ... اصلا نمیدونستم فیلیکس هنوز...منو یادشه(پوزخند، خمار)
●تقاص مرگ خواهرمو هر دوتون پس میدین ..... البته تو نه ... تو باید با زجر بمیری
و از اتاق رفت ... نیازی نبود زجرم بده من خودم به اندازه کافی عذاب کشیده بودم ... داشتم فکر میکردم که قراره تا چند ساعت دیگه همه چی تموم بشه.... پایان ... این زندگی که چیزی جز زجر کشیدن واسه من نداشت... قرار بود تا چند لحظه دیگه برم پیش پدر و مادرم
ویو فیلیکس
چند بار پلک زدم تا خوب بتونم ببینم ... سردرد خیلی شدیدی داشتم ..... دست و پاهام بسته بود .... اون مسموممون کرد ... من به ا.ت گفتم نباید بهش اعتماد کنه..که در باز شد
پایان پارت ۹ میدونم کم بود ولی ببخشید تو این دو روز که بیرون بودم سعی کردم داستان رو جلو ببرم برای حمایت از من اون قلب سفید رو قرمزش کن و کامنت یادت نره لاوممم🫂🫂❤️❤️💋
سرم خیلی درد میکرد... چشمامو با هر زحمتی که بود.... باز کردم ... به یه صندلی بسته شده بودم... دست و پاهامو خیلی محکم بسته بودن .. دستام زخم بود ... هنوز دیدم تار بود و نمیتونستم خوب ببینم..
●بیدار شدی هرزه ....
+م..م..من ه.رزه نیستم(خمار، عصبی)
●هرزه ای که بعد از مرگ خواهرم خودتو چسبوندی به فیلیکس .... تو واقعا بی لیاقتی و باید بمیری
+م...م...من ... اصلا نمیدونستم فیلیکس هنوز...منو یادشه(پوزخند، خمار)
●تقاص مرگ خواهرمو هر دوتون پس میدین ..... البته تو نه ... تو باید با زجر بمیری
و از اتاق رفت ... نیازی نبود زجرم بده من خودم به اندازه کافی عذاب کشیده بودم ... داشتم فکر میکردم که قراره تا چند ساعت دیگه همه چی تموم بشه.... پایان ... این زندگی که چیزی جز زجر کشیدن واسه من نداشت... قرار بود تا چند لحظه دیگه برم پیش پدر و مادرم
ویو فیلیکس
چند بار پلک زدم تا خوب بتونم ببینم ... سردرد خیلی شدیدی داشتم ..... دست و پاهام بسته بود .... اون مسموممون کرد ... من به ا.ت گفتم نباید بهش اعتماد کنه..که در باز شد
پایان پارت ۹ میدونم کم بود ولی ببخشید تو این دو روز که بیرون بودم سعی کردم داستان رو جلو ببرم برای حمایت از من اون قلب سفید رو قرمزش کن و کامنت یادت نره لاوممم🫂🫂❤️❤️💋
۲.۹k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.