وقتی حامله ای و شب موقع خوابیدن هعی بچتون لگد میزنه .....
وقتی حامله ای و شب موقع خوابیدن هعی بچتون لگد میزنه.....)
#سونو
#انهایپن
ویو سوجین (خودم)
به تاج تخت تکیه داده بودی و از اینکه بچه ی وروجک تو شکمت داره شیطونی میکنه خوشحال بودی ولی از یه طرف هم از درد داشتی میمردی سعی میکردی چیزی نگی چون سونو کنارت خواب بود . اون بخاطر کارش خیلی سخت کار میکرد و کم میخوابید بخاطر همین نمیخواستی بیدار بشه
(علامت سونو_علامت ا.ت+)
+کوچولوی مامان آروم باش اینقدر مامانی رو اذیت نکن .....آاایییی
شکمت خیلی درد میکرد که اشتباهی ناله ای کردی که سونو با صدات بیدار شد
_عشقم خوبی ؟...چیزی شده ؟
+نه چیزی نیست ...آاایییی فقط پسرمون داره اون تو شیطونی میکنه
_میخوای بریم بیمارستان ؟
+نه عزیزم من خوبم .....
دست سونو رو برداشتی و رو ی شکمت گذاشتی
_پسرک بابایی چقدر شیطونی تو
+یه باباش رفته
_خیلی بدی ....نه به تو رفته
خندیدی و گفتی:آره حتما
_چقدر عجله داری پسرم ۲ماه دیگه مونده که بیای بیرون یه خورده دیگه صبر کن......
+عزیزم ؟
_هوم؟
+میگم من خیلی میترسم ...
_از چی؟
+از اینکه نکنه نتونم براش خوب مادری کنم ......نکنه براش کم بزارم ...بعد بگه که کاشکی یه مادر دیگه داشتم .....
_فداتشم تو بهترین مادر دنیا میشی من مطمئنم
+واقعاً ؟
_معلومه من و تو خیلی خوب ازش مواظبت میکنیم ...تا وقتی که منو داری از هیچی نترس باشه
+باشه..... حالا بیا بخوابیم تو خیلی خسته ای منم خوابم میاد از موقعی که اومدیم بخوابیم نتونستم بخوابم این کوچولو داشت اذیت میکرد ....
_باشه بیب.....
پایان.....
حمایتتتت؟
@park_sujin2011
#سونو
#انهایپن
ویو سوجین (خودم)
به تاج تخت تکیه داده بودی و از اینکه بچه ی وروجک تو شکمت داره شیطونی میکنه خوشحال بودی ولی از یه طرف هم از درد داشتی میمردی سعی میکردی چیزی نگی چون سونو کنارت خواب بود . اون بخاطر کارش خیلی سخت کار میکرد و کم میخوابید بخاطر همین نمیخواستی بیدار بشه
(علامت سونو_علامت ا.ت+)
+کوچولوی مامان آروم باش اینقدر مامانی رو اذیت نکن .....آاایییی
شکمت خیلی درد میکرد که اشتباهی ناله ای کردی که سونو با صدات بیدار شد
_عشقم خوبی ؟...چیزی شده ؟
+نه چیزی نیست ...آاایییی فقط پسرمون داره اون تو شیطونی میکنه
_میخوای بریم بیمارستان ؟
+نه عزیزم من خوبم .....
دست سونو رو برداشتی و رو ی شکمت گذاشتی
_پسرک بابایی چقدر شیطونی تو
+یه باباش رفته
_خیلی بدی ....نه به تو رفته
خندیدی و گفتی:آره حتما
_چقدر عجله داری پسرم ۲ماه دیگه مونده که بیای بیرون یه خورده دیگه صبر کن......
+عزیزم ؟
_هوم؟
+میگم من خیلی میترسم ...
_از چی؟
+از اینکه نکنه نتونم براش خوب مادری کنم ......نکنه براش کم بزارم ...بعد بگه که کاشکی یه مادر دیگه داشتم .....
_فداتشم تو بهترین مادر دنیا میشی من مطمئنم
+واقعاً ؟
_معلومه من و تو خیلی خوب ازش مواظبت میکنیم ...تا وقتی که منو داری از هیچی نترس باشه
+باشه..... حالا بیا بخوابیم تو خیلی خسته ای منم خوابم میاد از موقعی که اومدیم بخوابیم نتونستم بخوابم این کوچولو داشت اذیت میکرد ....
_باشه بیب.....
پایان.....
حمایتتتت؟
@park_sujin2011
۴.۶k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.