عجب روزگار غریبست
عجب روزگار غریبست
من به تو و عشق تو فکر میکنم
و تو به عشق و لب دیگری
دیگری را نمیدانم
ولی بی شک اوهم غریب افتاده
مترسک!
آنقدر دست هایت را باز نکن؛
کسی تو را در آغوش نمی گیرد،
ایستادگی همیشه تنهایی می آورد…
من به تو و عشق تو فکر میکنم
و تو به عشق و لب دیگری
دیگری را نمیدانم
ولی بی شک اوهم غریب افتاده
مترسک!
آنقدر دست هایت را باز نکن؛
کسی تو را در آغوش نمی گیرد،
ایستادگی همیشه تنهایی می آورد…
۱.۵k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳