عشقه دردسرساز p¹
عشقه دردسرساز p¹
فلیکس.
صبح با صدای آلارم بیدار شدم یه حس تنفر به امروز رو داشتم روز اول مدرسه یه دوش گرفتم و رفتم ساعت ۷.۵ بود ساعت ۸ باید مدرسه میبودم @ هوووف
رفتم صبحونه بخورم تا خواستم دومین نون تست رو بخورم آلارم هشدارم صدا داد @تف تو این شانس
رفتم اتاقم لباس فرم رو پوشیدم اومدم پایین
مدرسه به خونه نزدیک بود سه خیابون فاصله داشت و من یه ربع وقت داشتم چاره ای جز دوئیدن نداشتم
خلاصه دوئیدم و درست به موقع رسیدم
وارد سالن مدرسه شدم اول دبیرستان میخوندم کلاسم طبقه سوم بود خب من یه کوچولو خجالتی بودم قبل اینکه وارد کلاس شم یه نفس عمیق کشیدم و در کلاس رو باز کردم همه سرشون گرم به کارای خودشون بود ردیف آخر پیش پنجره یه جا بود رفتم نشستم یه دور و برم نگاه کردم سرم رو گذاشتم رو دستم و چشمامو بستم دو سه ثانیه ای نگذشته بود که یه چیز محکم به سرم خورد سرم رو بلند کردم و با چند تا پسر رو به رو شدم با لحن مسخره ای گفت + اوا ببخشید
از درون داشتم منفجر میشدم ولی دلم نمیخواست اولین روز مدرسه دردسر درس کنم @ اشکالی نداره تا خواستم سرم رو دوباره بزارم رو دستام معلم اومد¶خیلی خوب بچه ها سال تحصیلی جدید رو تبریک میگم یکی یکی خودتون رو معرفی کنین
از ردیف اول شروع کردن به معرفی خودشون یکمی استرس گرفتم دو انگشتم رو گذاشتم روی گردنم نوبت من بود یه نفس عمیق کشیدم رو گفتم @ لی فلیکس هستم ¶ خوش اومدی نفر بعدی ~ هوانگ هیونجین هستم ¶ خوش اومدی بعدی....
کمی که گذشت زنگ تفریح خورد خواستم برم بیرون یکی دستم رو گرفت برگشتم دیدم همون پسر که اسم هیونجینه از دستم گرفته @ بله؟ ~ بهتره از من دور نشی @ چی؟
فلیکس.
صبح با صدای آلارم بیدار شدم یه حس تنفر به امروز رو داشتم روز اول مدرسه یه دوش گرفتم و رفتم ساعت ۷.۵ بود ساعت ۸ باید مدرسه میبودم @ هوووف
رفتم صبحونه بخورم تا خواستم دومین نون تست رو بخورم آلارم هشدارم صدا داد @تف تو این شانس
رفتم اتاقم لباس فرم رو پوشیدم اومدم پایین
مدرسه به خونه نزدیک بود سه خیابون فاصله داشت و من یه ربع وقت داشتم چاره ای جز دوئیدن نداشتم
خلاصه دوئیدم و درست به موقع رسیدم
وارد سالن مدرسه شدم اول دبیرستان میخوندم کلاسم طبقه سوم بود خب من یه کوچولو خجالتی بودم قبل اینکه وارد کلاس شم یه نفس عمیق کشیدم و در کلاس رو باز کردم همه سرشون گرم به کارای خودشون بود ردیف آخر پیش پنجره یه جا بود رفتم نشستم یه دور و برم نگاه کردم سرم رو گذاشتم رو دستم و چشمامو بستم دو سه ثانیه ای نگذشته بود که یه چیز محکم به سرم خورد سرم رو بلند کردم و با چند تا پسر رو به رو شدم با لحن مسخره ای گفت + اوا ببخشید
از درون داشتم منفجر میشدم ولی دلم نمیخواست اولین روز مدرسه دردسر درس کنم @ اشکالی نداره تا خواستم سرم رو دوباره بزارم رو دستام معلم اومد¶خیلی خوب بچه ها سال تحصیلی جدید رو تبریک میگم یکی یکی خودتون رو معرفی کنین
از ردیف اول شروع کردن به معرفی خودشون یکمی استرس گرفتم دو انگشتم رو گذاشتم روی گردنم نوبت من بود یه نفس عمیق کشیدم رو گفتم @ لی فلیکس هستم ¶ خوش اومدی نفر بعدی ~ هوانگ هیونجین هستم ¶ خوش اومدی بعدی....
کمی که گذشت زنگ تفریح خورد خواستم برم بیرون یکی دستم رو گرفت برگشتم دیدم همون پسر که اسم هیونجینه از دستم گرفته @ بله؟ ~ بهتره از من دور نشی @ چی؟
۴.۵k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.