سیلام بچه ها من برگشتم و اومدم که براتون کلی پارت بزارم
سیلام بچه ها من برگشتم و اومدم که براتون کلی پارت بزارم
🐈⬛🐈⬛🐈⬛
پارت 20
ویو نویسنده
ا/ت و تهیونگ با هم دعوای بدی داشتن خب ا/ت دخترک داستان ما آیا حق داشت همچین بلایی رو سر خودش بیاره؟ جواب این سوال با شما ولی یه سر بزنیم به گذشته های ا/ت
اون دختر از وقتی معشوقش ترکش کرده بود افسرده شده بود و حالا که معشوقش برگشته دخترک ازش ضربه بدی خورده و سعی میکنه که با این جواب که پسر دوستش نداره خودش رو قانع کنه ولی چی به سر این دو عاشق میرسه ، سرنوشت براشون چطوریه
پایان ویو نویسنده
ویو ا/ت
از کسی که دوستش داشتم ضربه خوردم دیگه کسی رو ندارم کاملا تنها شدم رو به تهیونگ گفتم
ا/ت : تیهونگ از الان من و تو هیچ نسبتی نداریم نه از نظر شناخت هم و نه از نظر هم
ته : ا/ت درسته من اشتباه کردم ولی میتونم درستش کنم لطفاً بهم یه فرصت بده تا به تونم خودم رو بهت نشون بدم
ا/ت : هه فرصت من بهت فرصت دادم اما تو متوجه نشدی قبل از اینکه منو مقصر بدونی میخواستم بهت فرصت بدم ولی تو کاری کردی که این پیشنهاد رو از زندگیم پاک کنم
حالا هم لطفاً برو بیرون جناب کیم
ته : اما ا/ت ....
ا/ت: گفتم برو بیرون کیم تهیونگ
ته : باشه اگه این چیزیه که تو میخوای من از اینجا میرم
ا/ت : آفرین از اینجا برو
وقتی تهیونگ پاشو از در گذاشت بیرون نتونستم بعضم رو نگه دارم و شروع به گریه کردم و با خودم گفتم دیگه چقدر تحمل کنم دیگه نمیکشم خسته شدم انگیزه ای برای زندگی ندارم
.
.
.
( فلش بک به دو روز بعد )
ویو ا/ت
الان دو روزه که مرخص شدم و الان من و تهیونگ با هم دوتا غریبه شدیم و الان این موضوع قلبم رو به درد میاره
نشستم روی صندلی رو به روی میز ارایشیم و به خودم نگاه کردم مثل یه مرده که داره الکی زندگی میکنه شدم ، سعی کردم یکم ناراحتیم رو بیرون بریزم و به خودم برسم ، داشتم موهامو شونه میکردم که هانا اومد تو
هانا : ازت متنفرم دختره هرزه
ا/ت دوباره چی میخوای
هانا: چیکار کردی که تهیونگ دیگه باهام حرف نمیزنه و بهم اهمیت نمیده
ا/ت : نمیدونم اینو برو از خودش بپرس
هانا: الان بهت نشون میدم که در افتادن با من بدبختی داره
ا/ت : هر کاری میخوای بکن
هانا : موهاشو گرفتم و کشیدم و چند بار محکم سرشو زدم به دیوار که از سرش خون اومد و بیهوش شد
🐈⬛🐈⬛🐈⬛
پارت 20
ویو نویسنده
ا/ت و تهیونگ با هم دعوای بدی داشتن خب ا/ت دخترک داستان ما آیا حق داشت همچین بلایی رو سر خودش بیاره؟ جواب این سوال با شما ولی یه سر بزنیم به گذشته های ا/ت
اون دختر از وقتی معشوقش ترکش کرده بود افسرده شده بود و حالا که معشوقش برگشته دخترک ازش ضربه بدی خورده و سعی میکنه که با این جواب که پسر دوستش نداره خودش رو قانع کنه ولی چی به سر این دو عاشق میرسه ، سرنوشت براشون چطوریه
پایان ویو نویسنده
ویو ا/ت
از کسی که دوستش داشتم ضربه خوردم دیگه کسی رو ندارم کاملا تنها شدم رو به تهیونگ گفتم
ا/ت : تیهونگ از الان من و تو هیچ نسبتی نداریم نه از نظر شناخت هم و نه از نظر هم
ته : ا/ت درسته من اشتباه کردم ولی میتونم درستش کنم لطفاً بهم یه فرصت بده تا به تونم خودم رو بهت نشون بدم
ا/ت : هه فرصت من بهت فرصت دادم اما تو متوجه نشدی قبل از اینکه منو مقصر بدونی میخواستم بهت فرصت بدم ولی تو کاری کردی که این پیشنهاد رو از زندگیم پاک کنم
حالا هم لطفاً برو بیرون جناب کیم
ته : اما ا/ت ....
ا/ت: گفتم برو بیرون کیم تهیونگ
ته : باشه اگه این چیزیه که تو میخوای من از اینجا میرم
ا/ت : آفرین از اینجا برو
وقتی تهیونگ پاشو از در گذاشت بیرون نتونستم بعضم رو نگه دارم و شروع به گریه کردم و با خودم گفتم دیگه چقدر تحمل کنم دیگه نمیکشم خسته شدم انگیزه ای برای زندگی ندارم
.
.
.
( فلش بک به دو روز بعد )
ویو ا/ت
الان دو روزه که مرخص شدم و الان من و تهیونگ با هم دوتا غریبه شدیم و الان این موضوع قلبم رو به درد میاره
نشستم روی صندلی رو به روی میز ارایشیم و به خودم نگاه کردم مثل یه مرده که داره الکی زندگی میکنه شدم ، سعی کردم یکم ناراحتیم رو بیرون بریزم و به خودم برسم ، داشتم موهامو شونه میکردم که هانا اومد تو
هانا : ازت متنفرم دختره هرزه
ا/ت دوباره چی میخوای
هانا: چیکار کردی که تهیونگ دیگه باهام حرف نمیزنه و بهم اهمیت نمیده
ا/ت : نمیدونم اینو برو از خودش بپرس
هانا: الان بهت نشون میدم که در افتادن با من بدبختی داره
ا/ت : هر کاری میخوای بکن
هانا : موهاشو گرفتم و کشیدم و چند بار محکم سرشو زدم به دیوار که از سرش خون اومد و بیهوش شد
۵.۹k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.