Part6
ات: دلم نمیخواد کسیو ببینم برین بیرونننن( جیغ و داد)
اجوما: غذاتو آورده بودم و..
بلند شدم و بهش نزدیک تر شدم
ات: الان حالم خوب نیست میفهمی؟
همتون،همتون گورتونو گم کنینننن
از موهام گرفته بودم و جیغ میکشیدم فقط
وسایلارو انداختم زمین و خودم افتادم زمین
اجوما رفت و.
شوگا:
این سر و صدا ها چیه؟
وارد اتاق شدم و دیدم ات دیوونه شده داره گریه میکنه و وسایلارو میندازه زمین
_خفه شو! [داد و بیداد]
+ولم کنننن
که یهو تفنگ رو از جیبم برداشت و به من نشونه گرفت
پوزخند زدم و گفتم
اون اسباب بازی نیست کوچولو تو حتی نمیدونی اون چجوری کار میکنه بدش به من
آروم آروم بهش نزدیک تر شدم و با یه حرکت تفنگ رو از دستش گرفتم و انداختم زمین
آروم از پای ات زدم و افتاد زمین و از دستاش گرفتمش
چرا خودتو میزنی به دیوونگی؟
ات یهو شروع به گریه کردن کرد و از زمین بلند شد
جوری گریه میکرد انگار یکی دستش رو شکونده
بهش نزدیک شدم و سرشو چسبوندمش به سینم.
همینطوری تو بغلم داشت اشک میریخت..
یهو به خودش اومد و منو هل داد…
اجوما: غذاتو آورده بودم و..
بلند شدم و بهش نزدیک تر شدم
ات: الان حالم خوب نیست میفهمی؟
همتون،همتون گورتونو گم کنینننن
از موهام گرفته بودم و جیغ میکشیدم فقط
وسایلارو انداختم زمین و خودم افتادم زمین
اجوما رفت و.
شوگا:
این سر و صدا ها چیه؟
وارد اتاق شدم و دیدم ات دیوونه شده داره گریه میکنه و وسایلارو میندازه زمین
_خفه شو! [داد و بیداد]
+ولم کنننن
که یهو تفنگ رو از جیبم برداشت و به من نشونه گرفت
پوزخند زدم و گفتم
اون اسباب بازی نیست کوچولو تو حتی نمیدونی اون چجوری کار میکنه بدش به من
آروم آروم بهش نزدیک تر شدم و با یه حرکت تفنگ رو از دستش گرفتم و انداختم زمین
آروم از پای ات زدم و افتاد زمین و از دستاش گرفتمش
چرا خودتو میزنی به دیوونگی؟
ات یهو شروع به گریه کردن کرد و از زمین بلند شد
جوری گریه میکرد انگار یکی دستش رو شکونده
بهش نزدیک شدم و سرشو چسبوندمش به سینم.
همینطوری تو بغلم داشت اشک میریخت..
یهو به خودش اومد و منو هل داد…
۱.۸k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.