سبز پر رنگ پارت اخر
ات ویو
اصلا حالم خوب نبود. پریود بودم
رفتم دستشویی و کار های مربوطه رو انجام دادم
قرص خوردمو روی کاناپه دراز کشیدمو فیلم گذاشتمو از درد گریه کردم در خدی که چشمام قرمز شد
ته ویو
اومدیم خونه و گفتم: ببر کوچولوی من؟ ات؟
لینی حرصش گرفته بود
نگاش کردم و از حالتش فهمیدم چی شده چشماش قرمز بود و با قرمزی چشماش قلبم تکه تکه میشد
به لینی گفتم بره بالا
و نگاش کردم و فهمیدم پریوده
گفتم: ات خوبی؟
با صدای گریون گفت: نه
لینی اومد پایین و فهمید چی شده و اومد گفت: درسته باهات مشکل دارم ولی پریودی رو خوب درک میکنم
و بهم کمک کرد برم بالا
لینی ویو
دلم براش سوخت اونم مثل من بود پریودی سختی داشت کمکش کردم و گفتم: میدونم چقدر درد داری اخه هرمون های بدن خودمم همینه همینقدر وحشی
ات ویو
خوشحال بودم درکم میکرد
که بعدش تهیونگ با قرص و کیسه آب گرم اومد بالا و گفت: لینی تو برو بخواب
لینی: باش شب بخیر
رفت
و تهیونگ اوند پیشم و دستشو گذاشت رو دلم و ماساژ داد انگار دلم اروم شد خیلی خوب بود
یک هفته بعد
امروز جواب ازمایش میاد
رفتیم ازمایشگاه و پرستار گفت بیاید داخل
رفتیم تو
دکتره تعجب کرده بود که ستا هستیم و گفت: شما چرا ستا هستید؟
و ما کل داستان رو براش تعریف کردیم
و گفت: خب به سلامتی این بچه با این اقا هیچ دی ان ای مثبتی نداره ولی این خانوم چرا
لینی گفت: من؟ من با تهیونگ نسبت خونی دارم؟
دکتر گفت: بله شما خواهرش هستید
رفتیم خونه
لینی گفت: ببینید میدونم ا یت کردم ولی من میخواستم تهیونگ رو به دست بیارم و دروغ گفتم من دوسپسر دارم
تهیونگ گفت: میدونستیم
همه همدیگه رو بغل کردیم
۶ ماه بعد
(عروسی لینی)
لینی: وایی ات استرس دارم
گفتم: نداشته باش بدو هیونجین منتظره(شوهر لینی)
لینی گفت: اخه..
گفتم: اخه نداره من با شکم ۷ ماهه ساق دوشت نشدم بگی اخه اخه بدو ببینم
رفتیم تو سالن و این دو زوج به هم رسیدند
ما داشتیم نگاشون میکردیم که ته گفت: از پسر بابا چخبر
گفتم: دختر باباش هم خوبه
گفت: پسر
گفتم: دختررر
جین اومد و گفت: خب حالا خواهر شاید یک چیز دیگه شد
۳ ماه بعد
بچه به دنیا اومد
پرستار: اسم دختر و پسرتون رو چی میذارید
منو ته گفتیم: دخترو و پسر
پرستار گفت: بله خواهرش پشت داداشش قایم شده بود
اسم دختر: یونا(امان از کمبود اسم😂)
اسم پسر: لیام
و این زوج در اخر باهم بودند
پایان
اصلا حالم خوب نبود. پریود بودم
رفتم دستشویی و کار های مربوطه رو انجام دادم
قرص خوردمو روی کاناپه دراز کشیدمو فیلم گذاشتمو از درد گریه کردم در خدی که چشمام قرمز شد
ته ویو
اومدیم خونه و گفتم: ببر کوچولوی من؟ ات؟
لینی حرصش گرفته بود
نگاش کردم و از حالتش فهمیدم چی شده چشماش قرمز بود و با قرمزی چشماش قلبم تکه تکه میشد
به لینی گفتم بره بالا
و نگاش کردم و فهمیدم پریوده
گفتم: ات خوبی؟
با صدای گریون گفت: نه
لینی اومد پایین و فهمید چی شده و اومد گفت: درسته باهات مشکل دارم ولی پریودی رو خوب درک میکنم
و بهم کمک کرد برم بالا
لینی ویو
دلم براش سوخت اونم مثل من بود پریودی سختی داشت کمکش کردم و گفتم: میدونم چقدر درد داری اخه هرمون های بدن خودمم همینه همینقدر وحشی
ات ویو
خوشحال بودم درکم میکرد
که بعدش تهیونگ با قرص و کیسه آب گرم اومد بالا و گفت: لینی تو برو بخواب
لینی: باش شب بخیر
رفت
و تهیونگ اوند پیشم و دستشو گذاشت رو دلم و ماساژ داد انگار دلم اروم شد خیلی خوب بود
یک هفته بعد
امروز جواب ازمایش میاد
رفتیم ازمایشگاه و پرستار گفت بیاید داخل
رفتیم تو
دکتره تعجب کرده بود که ستا هستیم و گفت: شما چرا ستا هستید؟
و ما کل داستان رو براش تعریف کردیم
و گفت: خب به سلامتی این بچه با این اقا هیچ دی ان ای مثبتی نداره ولی این خانوم چرا
لینی گفت: من؟ من با تهیونگ نسبت خونی دارم؟
دکتر گفت: بله شما خواهرش هستید
رفتیم خونه
لینی گفت: ببینید میدونم ا یت کردم ولی من میخواستم تهیونگ رو به دست بیارم و دروغ گفتم من دوسپسر دارم
تهیونگ گفت: میدونستیم
همه همدیگه رو بغل کردیم
۶ ماه بعد
(عروسی لینی)
لینی: وایی ات استرس دارم
گفتم: نداشته باش بدو هیونجین منتظره(شوهر لینی)
لینی گفت: اخه..
گفتم: اخه نداره من با شکم ۷ ماهه ساق دوشت نشدم بگی اخه اخه بدو ببینم
رفتیم تو سالن و این دو زوج به هم رسیدند
ما داشتیم نگاشون میکردیم که ته گفت: از پسر بابا چخبر
گفتم: دختر باباش هم خوبه
گفت: پسر
گفتم: دختررر
جین اومد و گفت: خب حالا خواهر شاید یک چیز دیگه شد
۳ ماه بعد
بچه به دنیا اومد
پرستار: اسم دختر و پسرتون رو چی میذارید
منو ته گفتیم: دخترو و پسر
پرستار گفت: بله خواهرش پشت داداشش قایم شده بود
اسم دختر: یونا(امان از کمبود اسم😂)
اسم پسر: لیام
و این زوج در اخر باهم بودند
پایان
۴.۷k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.