رمان•|من شیطان و توفرشته|•
رمان•|منشیطان و توفرشته|•
#Part_۱۳
🦋🔮💜🌤️
_ببین میخوای ماهرو روهم بکشی عرفان یا بهتره بگم ارتام
به چشای خونیش نگا کردم نمیخواستم غرورم رو بشکونم خیلی ری الکس گفتم
×تو اینو به ماهرو نمیگی
_معلومه نمیگیم تو این حالش برینم ت و همه چی
چشامو درشت تر کردم
×ینی اگه چیزی بفهمه
_ببین واسه من فاز ونزدی نگیر وقتی نمیگم که تو نزدیکش نشی
×آفرین قبوله
_هه سوار شو بریم و...
ویو ماهرو:
یه عالمه سیب زمینی سرخ کردم
این پسرا کجا بودن ینی تو همین فکرا بودم که رادین اومد تو
_سلاااام خانومم
+سلام
پشت سرش عرفان اومد صورتش طوری بود که انگار گربه کرده
+ عرفان چی شده
×به تو ربطی نداره
تا همینو گف رادین با پوز خند اومد کنارم و از پشت بغلم کرد
_سیب زمینی نخورم
تا دستش رو آوورد جلو با قاشق زدم رو دستش
+گمشو
ازم جدا شد
_نشم چی؟
+ با دمپایی ابری میزنمت
_من از کانادا اومدم اینجا از دمپایی ابری های مامانم فرار کنم بعد عشقم شد مامانم
+من عشقت نیستم
سرم رو برگردوندم طرف عرفان و لبخند زدم تا لبخند زدم گریش گرف و بلند شد رف اتاقش
+ این چشه؟
_دوستش مرده فک کنم
+ عع طفلک برم پیشش دلداریش بدم
گازو خاموش کردم و رفتم که رادین دستمو گرفت و کشید کنارش
_بری میکشمت
+ چرا
_دوس ندارم نرو
+ برم صداش کنم غذا بخوره
_نمیخوره
فقط کنارم بود و چهار چشمی مراقبم بود
کمی فکریدم اها خودشه
+ رادینِ ماهرو
_جونش
+ هوس نوشابه کردم میری بخری
_چشم
همین رو گفت و رف
بلند شدم رفتم اتاق عرفان که دیدم...
#Part_۱۳
🦋🔮💜🌤️
_ببین میخوای ماهرو روهم بکشی عرفان یا بهتره بگم ارتام
به چشای خونیش نگا کردم نمیخواستم غرورم رو بشکونم خیلی ری الکس گفتم
×تو اینو به ماهرو نمیگی
_معلومه نمیگیم تو این حالش برینم ت و همه چی
چشامو درشت تر کردم
×ینی اگه چیزی بفهمه
_ببین واسه من فاز ونزدی نگیر وقتی نمیگم که تو نزدیکش نشی
×آفرین قبوله
_هه سوار شو بریم و...
ویو ماهرو:
یه عالمه سیب زمینی سرخ کردم
این پسرا کجا بودن ینی تو همین فکرا بودم که رادین اومد تو
_سلاااام خانومم
+سلام
پشت سرش عرفان اومد صورتش طوری بود که انگار گربه کرده
+ عرفان چی شده
×به تو ربطی نداره
تا همینو گف رادین با پوز خند اومد کنارم و از پشت بغلم کرد
_سیب زمینی نخورم
تا دستش رو آوورد جلو با قاشق زدم رو دستش
+گمشو
ازم جدا شد
_نشم چی؟
+ با دمپایی ابری میزنمت
_من از کانادا اومدم اینجا از دمپایی ابری های مامانم فرار کنم بعد عشقم شد مامانم
+من عشقت نیستم
سرم رو برگردوندم طرف عرفان و لبخند زدم تا لبخند زدم گریش گرف و بلند شد رف اتاقش
+ این چشه؟
_دوستش مرده فک کنم
+ عع طفلک برم پیشش دلداریش بدم
گازو خاموش کردم و رفتم که رادین دستمو گرفت و کشید کنارش
_بری میکشمت
+ چرا
_دوس ندارم نرو
+ برم صداش کنم غذا بخوره
_نمیخوره
فقط کنارم بود و چهار چشمی مراقبم بود
کمی فکریدم اها خودشه
+ رادینِ ماهرو
_جونش
+ هوس نوشابه کردم میری بخری
_چشم
همین رو گفت و رف
بلند شدم رفتم اتاق عرفان که دیدم...
۳.۰k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.