شیشه ی عمر ارباب
پارت ۷🍷
ا.ت:باور نکردنیه
کل اتاق پر از ایینه بود...ایینه هایی ک روبروی هم بودن....روی زمین نماد های خاصی وجود داشت...از جلوی ایینه ها رد شدم..مثل قبل توی هر اینه یه لباس تنم بود..توی هر ایینه یه جور خوشگل بودم..انگار داشتم اغوا میشدم..ولی توی یه ایینه ای ک دقیقن وسط بود من توش نبودم..ماری توش بود...جیغ کشیدم و از پشت خوردم ب یه ایینه و افتاد شکست..شروع کردم ب دوییدن سمت در ورودی..ماری دنبالم بود ولی ن روی زمین..داشت از این ایینه ب اون ایینه میپرید..خاستم دستمو ببرم سمت دستگیره ی در ولی ماری مانعم شد..رفتم عقب..روی زمین چوبی ک نگه دار ایینه ها بود افتاده بود..ورشداشتم..دیدم ماری داره با سرعت از داخل ایینه ها رد میشه و خودشو ب من میرسونه..با تمام زورم با چوب یکی از ایینا هارو شکوندن و مانعش شدم....دیدم توی ایینه قبلی وایستاد
ا.ت:پس اینجوری میتونم شکستت بدم
شروع کردم ب دوییدن و ایینه هارو دونه دونه شکوندن...فقط دوتا ایینه توی اتاق مونده بود..یکی ته اتاق بود یکی نزدیک در....اونی ک ته اتاق بود رو شکوندم و با سرعت رفتم سمت در..ماری روی هوا شناور بود و پشت سرم میومد..با تمام توانم ایینه ی اخری رو شکوندم..ماری روی زمین افتاد ک با جیغ خیلی بلندی محو شد..درو باز کردم و رفتم بیرون و شروع کردم ب نفس نفس زدن..پایینه پله ها اون پسره رو دیدم ک نشسته بود رو کاناپه و داشت کتاب ورق میزد..از جام بلند شدم و از پله ها پایین رفتم و رفتم سمتش
جونگ کوک:افرین خوب تونستی شکستش بدی
صفحه ی کتابو عوض کرد
ا.ت:اون کلن نمیتونه رو زمین باشه؟ چرا فقط تو ایینس؟
جونگ کوک:اون فقط توی اون اتاق نمیتونه رو زمین باشه
ا.ت:چرا؟...صب کن..شاید بابت اون نماد های روی زمین بوده؟
جونگ کوک:دقیقن..اون نماد ها ضدش و نمیتونه پاشو روش بزاره وگرنه....
با ذوق گفتم
ا.ت:میمیره؟
جونگ کوک:نه به مدت یه روز داخل اون اتاق زندانی میشه
ا.ت:عجب..خوبه حداقل یه رو از دستش خلاص شدم
رفتم سمت کتاب خونه و یه کتابو برداشتم
جونگ کوک:دست نزن
ا.ت:چرا؟
جونگ کوک:ترتیبشو بهم میزنی
نشستم روبروش
ا.ت:همین یه کتابو از صب داری میخونی؟
ب پشت سرش اشاره کرد
بلند شدم و پشت سرشو دیدم...یه تپه کتاب پشتش بود
ا.ت:کل اینارو توی این مدتی ک من با ماری درگیر بودم خوندی؟
جونگ کوک:حوصله خوندن داستانشو ندارم
ا.ت:پس چی میخونی؟
جونگ کوک: داخلشون یه نقشس..دنبال اون نقشم
ا.ت:چه نقشه ای؟
جونگ کوک:نقشه ی شیشه ی عمرم
ا.ت:شیشه ی عمرت؟
.
.
.
زیاد استعدادی تو نوشتن اینجور داستانا ندارم ببخشید😂😚
ا.ت:باور نکردنیه
کل اتاق پر از ایینه بود...ایینه هایی ک روبروی هم بودن....روی زمین نماد های خاصی وجود داشت...از جلوی ایینه ها رد شدم..مثل قبل توی هر اینه یه لباس تنم بود..توی هر ایینه یه جور خوشگل بودم..انگار داشتم اغوا میشدم..ولی توی یه ایینه ای ک دقیقن وسط بود من توش نبودم..ماری توش بود...جیغ کشیدم و از پشت خوردم ب یه ایینه و افتاد شکست..شروع کردم ب دوییدن سمت در ورودی..ماری دنبالم بود ولی ن روی زمین..داشت از این ایینه ب اون ایینه میپرید..خاستم دستمو ببرم سمت دستگیره ی در ولی ماری مانعم شد..رفتم عقب..روی زمین چوبی ک نگه دار ایینه ها بود افتاده بود..ورشداشتم..دیدم ماری داره با سرعت از داخل ایینه ها رد میشه و خودشو ب من میرسونه..با تمام زورم با چوب یکی از ایینا هارو شکوندن و مانعش شدم....دیدم توی ایینه قبلی وایستاد
ا.ت:پس اینجوری میتونم شکستت بدم
شروع کردم ب دوییدن و ایینه هارو دونه دونه شکوندن...فقط دوتا ایینه توی اتاق مونده بود..یکی ته اتاق بود یکی نزدیک در....اونی ک ته اتاق بود رو شکوندم و با سرعت رفتم سمت در..ماری روی هوا شناور بود و پشت سرم میومد..با تمام توانم ایینه ی اخری رو شکوندم..ماری روی زمین افتاد ک با جیغ خیلی بلندی محو شد..درو باز کردم و رفتم بیرون و شروع کردم ب نفس نفس زدن..پایینه پله ها اون پسره رو دیدم ک نشسته بود رو کاناپه و داشت کتاب ورق میزد..از جام بلند شدم و از پله ها پایین رفتم و رفتم سمتش
جونگ کوک:افرین خوب تونستی شکستش بدی
صفحه ی کتابو عوض کرد
ا.ت:اون کلن نمیتونه رو زمین باشه؟ چرا فقط تو ایینس؟
جونگ کوک:اون فقط توی اون اتاق نمیتونه رو زمین باشه
ا.ت:چرا؟...صب کن..شاید بابت اون نماد های روی زمین بوده؟
جونگ کوک:دقیقن..اون نماد ها ضدش و نمیتونه پاشو روش بزاره وگرنه....
با ذوق گفتم
ا.ت:میمیره؟
جونگ کوک:نه به مدت یه روز داخل اون اتاق زندانی میشه
ا.ت:عجب..خوبه حداقل یه رو از دستش خلاص شدم
رفتم سمت کتاب خونه و یه کتابو برداشتم
جونگ کوک:دست نزن
ا.ت:چرا؟
جونگ کوک:ترتیبشو بهم میزنی
نشستم روبروش
ا.ت:همین یه کتابو از صب داری میخونی؟
ب پشت سرش اشاره کرد
بلند شدم و پشت سرشو دیدم...یه تپه کتاب پشتش بود
ا.ت:کل اینارو توی این مدتی ک من با ماری درگیر بودم خوندی؟
جونگ کوک:حوصله خوندن داستانشو ندارم
ا.ت:پس چی میخونی؟
جونگ کوک: داخلشون یه نقشس..دنبال اون نقشم
ا.ت:چه نقشه ای؟
جونگ کوک:نقشه ی شیشه ی عمرم
ا.ت:شیشه ی عمرت؟
.
.
.
زیاد استعدادی تو نوشتن اینجور داستانا ندارم ببخشید😂😚
۱۳.۳k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.