PT1۲ فیک من عروسک خیمه شب بازی تو نیستم
pt1۲⛓
€:بابات فکر اونجاشم کرده (سوئیچ ماشین رو پرت میکنه سمت جونگ کوک )
جونگ کوک دستاشو میبره بالا و سوئیچ رو میگیره
_:بابام اگر فکر همه جاشو کرده بود پسرش اینجوری قربانی نمیشد!😒
دست جونگ سو رو گرفت و کشیدش و سمت ماشین رفت و تو راه با سوئیچ قفل ماشین رو باز کرد
بعد از اینکه درو برای جونگ سو باز کرد تا بشینه خودش هم ماشین رو دور زد در سمت راننده رو باز کرد و نشست ، بعد اینکه ماشین رو روشن کرد سریع از عمارت رفت بیرون تقریبا اویل راه بودن که جونگ سو برای اینکه حس معذب کننده بینشون رو تموم کنه لب باز کرد
~:بیا فرار کنیم...(چیزی که میگه مصادف میشه با ترمز کردن جونگ کوک و خوردن مخ جونگ سو تو داشبورد)
~:آخخخ موخمم چته وح.......(جونگ کوک میپره وسط حرفش)
_:چی گفتیییی؟؟😳(قیافش با علامت سوال مو نمیزد)
~:گفتم آخخخ موخمم چته وح .... همین (خدایا این چقدر اسکله🙌)
_:نه این نه قبلترش (منتظر )
~:بیا فرار کنیم رو میگی؟
_:آره ، منظورت از این حرف چی بود؟ چرا من باید با تو فرار کنم؟
~:من میدونم تو ام مثل من راضی به ازدواج نیستی و جونگ شیلم به خاطر مال اموال داره منو با تو مزدوج میکنه پس اگه ما فرار کنیم اونم جدا جدا الان مجلسشونو به هم میریزیم و قضیه ازدواج منتفی میشه! (بدون توجه به جونگ کوک تقریبا با سرعت حرف میزد)
_: نه نمیشه !
~:چراااا؟ (ذوقش پرید)
_:چراش دیگه به تو ربطی نداره!
تا جونگ سو اومد حرف دیگه ای بزنه جونگ کوک گازشو گرفت و رفت
جونگ سو آهنگ گذاشت و خیلی آروم باهاش همخونی کرد و همینطور هم جونگ کوک گه گاهی زیر چشمی بهش نگاه میکرد
همینجوری گذشت تا اینکه رسیدن به آتلیه تا عکس بگیرن
جونگ کوک پیاده شد و در رو برای جونگ سو باز کرد تا پیاده بشه
و دست جونگ سو رو گرفت تا راحت تر بلند بشه و بعد به جونگ سو گفت
_:یه خواهشی ازت دارم!
~:خواهش؟!
_:هوم
~:خب اون چیه آقای جئون؟ (برای تمسخر جئون صداش زد)
_:مامانم نمیدونه که ما به اجبار ازدواج کردیم دوست دارم فکر کنه آرزوش برآورده شده پس یکم نقش بازی کردن نیازه!
~:باز خوبه یکیمون مامان داره که آرزوش برآورده شه!😕
جونگ کوک خوب منظورش رو فهمید اما سکوت کرد
~:بیخیال بیا بریم آرزو مامانتو برآورده کنیم شوهرجونی (ناخود آگاه کیوت ، دستشو به درخواست گرفتن برد جلو و لبخند زد)
_: اهم اهم(صداشو صاف میکنه) خو..خب بریم!
جونگ کوک دستشو تو دست جونگ سو میزاره و به سمت در ورودی ساختمان قدم بر میدارن.......
به اتاق عکس برداری رسیدن جونگ کوک با دست دیگش در زد و درو باز کرد................................
€:بابات فکر اونجاشم کرده (سوئیچ ماشین رو پرت میکنه سمت جونگ کوک )
جونگ کوک دستاشو میبره بالا و سوئیچ رو میگیره
_:بابام اگر فکر همه جاشو کرده بود پسرش اینجوری قربانی نمیشد!😒
دست جونگ سو رو گرفت و کشیدش و سمت ماشین رفت و تو راه با سوئیچ قفل ماشین رو باز کرد
بعد از اینکه درو برای جونگ سو باز کرد تا بشینه خودش هم ماشین رو دور زد در سمت راننده رو باز کرد و نشست ، بعد اینکه ماشین رو روشن کرد سریع از عمارت رفت بیرون تقریبا اویل راه بودن که جونگ سو برای اینکه حس معذب کننده بینشون رو تموم کنه لب باز کرد
~:بیا فرار کنیم...(چیزی که میگه مصادف میشه با ترمز کردن جونگ کوک و خوردن مخ جونگ سو تو داشبورد)
~:آخخخ موخمم چته وح.......(جونگ کوک میپره وسط حرفش)
_:چی گفتیییی؟؟😳(قیافش با علامت سوال مو نمیزد)
~:گفتم آخخخ موخمم چته وح .... همین (خدایا این چقدر اسکله🙌)
_:نه این نه قبلترش (منتظر )
~:بیا فرار کنیم رو میگی؟
_:آره ، منظورت از این حرف چی بود؟ چرا من باید با تو فرار کنم؟
~:من میدونم تو ام مثل من راضی به ازدواج نیستی و جونگ شیلم به خاطر مال اموال داره منو با تو مزدوج میکنه پس اگه ما فرار کنیم اونم جدا جدا الان مجلسشونو به هم میریزیم و قضیه ازدواج منتفی میشه! (بدون توجه به جونگ کوک تقریبا با سرعت حرف میزد)
_: نه نمیشه !
~:چراااا؟ (ذوقش پرید)
_:چراش دیگه به تو ربطی نداره!
تا جونگ سو اومد حرف دیگه ای بزنه جونگ کوک گازشو گرفت و رفت
جونگ سو آهنگ گذاشت و خیلی آروم باهاش همخونی کرد و همینطور هم جونگ کوک گه گاهی زیر چشمی بهش نگاه میکرد
همینجوری گذشت تا اینکه رسیدن به آتلیه تا عکس بگیرن
جونگ کوک پیاده شد و در رو برای جونگ سو باز کرد تا پیاده بشه
و دست جونگ سو رو گرفت تا راحت تر بلند بشه و بعد به جونگ سو گفت
_:یه خواهشی ازت دارم!
~:خواهش؟!
_:هوم
~:خب اون چیه آقای جئون؟ (برای تمسخر جئون صداش زد)
_:مامانم نمیدونه که ما به اجبار ازدواج کردیم دوست دارم فکر کنه آرزوش برآورده شده پس یکم نقش بازی کردن نیازه!
~:باز خوبه یکیمون مامان داره که آرزوش برآورده شه!😕
جونگ کوک خوب منظورش رو فهمید اما سکوت کرد
~:بیخیال بیا بریم آرزو مامانتو برآورده کنیم شوهرجونی (ناخود آگاه کیوت ، دستشو به درخواست گرفتن برد جلو و لبخند زد)
_: اهم اهم(صداشو صاف میکنه) خو..خب بریم!
جونگ کوک دستشو تو دست جونگ سو میزاره و به سمت در ورودی ساختمان قدم بر میدارن.......
به اتاق عکس برداری رسیدن جونگ کوک با دست دیگش در زد و درو باز کرد................................
۷.۳k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.