PT۱۰ فیک من عروسک خیمه شب بازی تو نیستم
pt۱۰⛓
بعد از اینکه به جونگ سو خبر ازدواج رو دادن اون هر لحظه بود که ناپدریش رو به قتل برسونه اما میدونست کاری از دستش بر نمیاد پس توی ذهنش مرگ اون افراد نفرت انگیز رو تصور میکرد و حتی چند بار به فکر فرار افتاد که همین باعث شد که اون رو توی اتاق حفاظ دار و بدون پنجره نگهدارن.
.......................پرش زمانی روز عروسی 9 سپتامبر ۲۰۲۴.....................
💢💢تق تق (صدای در زدن)
` :خانممممممم! خانمممممم لطفا درو باز کنید من باید برا عروسی آمادتون کنمممممم!
جونگ سو بی توجه به خدمتکار بالشتشو اونوری میکنه و به خواب نازش ادامه میده
` :خانمممممممممممم خانممممممم همه الان منتظرن شمان بیداررررر شییینننن.......
~:اَاَاَاَه خفه خون بگیر زنیکههههه مگه عروسیه توعههه؟! هر وقت از ترشیدگی در اومدی برا من چس ناله کن!
` :اما خانم من ازدواج کردم!😐
~:جدی میفرمایین؟! خب به چپ ترین نقطه راستم!😐
............................پس از اندکی جنگ جهانی زبانی............................
~:هی آروم تر شونه کن!
` :چشممممممم!(چشم قره و دندون قروچه)
........................پس از اندکی غر زدن و دندون قروچه........................
` :تمومممم شدددد 😆(با او امید و ذوق فراوان)
موقعی که این رو گفت جونگ سو چشماش رو باز کرد
~:........هم میگم این زنه کیه ؟
` :😂😂😂واقعا خودتونو نشناختین؟؟
~:................(خشکش میزنه یا به عبارت دیگر پشمی برایش باقی نمی ماند)
` :حالا باید لباستون رو بپوشید!
~: من نمیدونستم انقدر جذابم به خدا تو این خونه جذابیتم داره حیف میشه! (درحال بلند شدن از رو صندلی این رو میگه و با اندکی افسوس)
` :بله بله درست میفرمایین ، صحیح!
جونگ سو لباسشو با کمک خدمت کاره میپوشه و میره سراغ بستن سرویس جواهر
~: [میبینی مامان! من باید این چیزای خوشگل رو با دل خون و زوری بپوشم اما گشنگی و تنبیه بدنی چه بخوام چه نخوام از بچگی برام اتفاق افتاده، یعنی انقدر بدبخت بودم که تو هم از سرنوشت شومم خبر داشتی و از دستم فرار کردی؟]
` :خوب عروس خانم افتخار میدید شما رو تا پله ها همراهی کنم؟(دستشو مثل درخواست رقص میاره جلو )
جونگ سو بی حوصله و بیخیال دستشو میده به آرایشگر و رو پاهاش وایمیسته و شروع به حرکت میکنه(بچه چهرش 😒اینطوریه )
یواش یواش به پله ها میرسه که آرایشگر با صدای بلند داد میزنه
` :خانم ها و آقایان عروس خانم وارد میشوندددددددد!
همه اهل خونه حتی نگهبان ها و خدمتکار ها محو جونگ سو میشوند
جونگ کوک دهن جونگ شیل که بازه رو با یه حرکت میبنده (یعنی دستشو میذاره زیر چونه جونگ شیل و به سمت بالا میده)
÷:نمیدونستم دخترم میتونه انقدر خوشگل باشه !!
~:حالا اول صبحی لازم نیست اعصاب منو با دخترم دخترم خط خطی کنی!
جونگ سو اینو میگه و یواش یواش از پله ها پایین میاد
جونگ کوک حواسش نبود که محو جونگ سو شد و..
بعد از اینکه به جونگ سو خبر ازدواج رو دادن اون هر لحظه بود که ناپدریش رو به قتل برسونه اما میدونست کاری از دستش بر نمیاد پس توی ذهنش مرگ اون افراد نفرت انگیز رو تصور میکرد و حتی چند بار به فکر فرار افتاد که همین باعث شد که اون رو توی اتاق حفاظ دار و بدون پنجره نگهدارن.
.......................پرش زمانی روز عروسی 9 سپتامبر ۲۰۲۴.....................
💢💢تق تق (صدای در زدن)
` :خانممممممم! خانمممممم لطفا درو باز کنید من باید برا عروسی آمادتون کنمممممم!
جونگ سو بی توجه به خدمتکار بالشتشو اونوری میکنه و به خواب نازش ادامه میده
` :خانمممممممممممم خانممممممم همه الان منتظرن شمان بیداررررر شییینننن.......
~:اَاَاَاَه خفه خون بگیر زنیکههههه مگه عروسیه توعههه؟! هر وقت از ترشیدگی در اومدی برا من چس ناله کن!
` :اما خانم من ازدواج کردم!😐
~:جدی میفرمایین؟! خب به چپ ترین نقطه راستم!😐
............................پس از اندکی جنگ جهانی زبانی............................
~:هی آروم تر شونه کن!
` :چشممممممم!(چشم قره و دندون قروچه)
........................پس از اندکی غر زدن و دندون قروچه........................
` :تمومممم شدددد 😆(با او امید و ذوق فراوان)
موقعی که این رو گفت جونگ سو چشماش رو باز کرد
~:........هم میگم این زنه کیه ؟
` :😂😂😂واقعا خودتونو نشناختین؟؟
~:................(خشکش میزنه یا به عبارت دیگر پشمی برایش باقی نمی ماند)
` :حالا باید لباستون رو بپوشید!
~: من نمیدونستم انقدر جذابم به خدا تو این خونه جذابیتم داره حیف میشه! (درحال بلند شدن از رو صندلی این رو میگه و با اندکی افسوس)
` :بله بله درست میفرمایین ، صحیح!
جونگ سو لباسشو با کمک خدمت کاره میپوشه و میره سراغ بستن سرویس جواهر
~: [میبینی مامان! من باید این چیزای خوشگل رو با دل خون و زوری بپوشم اما گشنگی و تنبیه بدنی چه بخوام چه نخوام از بچگی برام اتفاق افتاده، یعنی انقدر بدبخت بودم که تو هم از سرنوشت شومم خبر داشتی و از دستم فرار کردی؟]
` :خوب عروس خانم افتخار میدید شما رو تا پله ها همراهی کنم؟(دستشو مثل درخواست رقص میاره جلو )
جونگ سو بی حوصله و بیخیال دستشو میده به آرایشگر و رو پاهاش وایمیسته و شروع به حرکت میکنه(بچه چهرش 😒اینطوریه )
یواش یواش به پله ها میرسه که آرایشگر با صدای بلند داد میزنه
` :خانم ها و آقایان عروس خانم وارد میشوندددددددد!
همه اهل خونه حتی نگهبان ها و خدمتکار ها محو جونگ سو میشوند
جونگ کوک دهن جونگ شیل که بازه رو با یه حرکت میبنده (یعنی دستشو میذاره زیر چونه جونگ شیل و به سمت بالا میده)
÷:نمیدونستم دخترم میتونه انقدر خوشگل باشه !!
~:حالا اول صبحی لازم نیست اعصاب منو با دخترم دخترم خط خطی کنی!
جونگ سو اینو میگه و یواش یواش از پله ها پایین میاد
جونگ کوک حواسش نبود که محو جونگ سو شد و..
۴.۹k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.