این عشق درسته؟؟(JK)🥂P4
رفتم خونه و از این که چه اتفاقی میخواد بیافته استرس داشتم رفتم سمت کمدم و یک لباس مشکی زیبا پوشیم همراه با آرایش تقریبا مشکی ( عکس یورا و آرایشش و لباسشو در پارت بعد میزارم)
----------------------------------------------
+ از ماشین پیاده شدم که چشمم به عمارت روبه روم افتاد البته عمارت که در برابرش چیزی نیست شبیه قصره خب یورا ول کن اينا رو مراقب باش چیزی لود ندی ........رفتم سمت در و در زدم که خانم میانسالی درو باز کرد و سلام و علیک کردیم و کتمو گرفت و منو به سمت پذیرایی هدایت کرد
..........
< دخترم منتظر بمون تا ارباب جئون بیان
+ باشه خانم...
< آجوما
+ باشه آجوما ممنونم .........آجوما رفتش و من بلند شدم تا ی نگاهی به این پذیرایی بندازم داشتم همینجوری میگشتم که دوباره همون .. همون نماد و بالای شومینه دیدم همون علامتی که روی اسلحش بوده .....که از پشتم صدایی شنیدم و سری برگشتم
- از اون نماد خوشت میاد
+ عامممم سلام آقای جئون
- بهم بیرون از شرکت بگو جانگکوک
+ آخه....
-همین که گفتم..... جواب سوالمو ندادی از اون نماد خوشت مباد
+ نه فقط چشمم بهش خورد نگاهش کردم
- هه اوکی بفرمایید سمت میز شام
+ ممنون ...... رفتیم سمت میز شام و هیچ حرفی رَدوبَدَل نشد بینمون تا وقتی که شام تموم شد
-خب خانم کیم یورا چند سالت بود؟
+ ۲۵ سالمه
-اوهوم بعد فقط تو شرکت منم کار میکنی ؟
+ عاممم بله
- اوکی امروز ساعت چند رفتی شرکت ؟
+ موقعی که شما رسیدین من تازه رسیده بودم
- که اینطور باشه پس نمیدونی کی وارد اتاقم شده و در اتاقمو باز کرده و بدون اجازه ی من کمدمم باز کرده
+ ( یا خداااا نکنه فهمیده) نه خبر ندارم
-باشه
+ داشت صحبت میکرد که گوشیش زنگ خورد و گفت الان میاد هیلی کنجکاو شدم ببینم یهو چی شد که گوشیش زنگ خورد استرس گرفت پس یواشکی دنبالش کردم که فهمیدمممممم.........
( ببخشید کم شد لطفا حمایتم کنید❤️ )
----------------------------------------------
+ از ماشین پیاده شدم که چشمم به عمارت روبه روم افتاد البته عمارت که در برابرش چیزی نیست شبیه قصره خب یورا ول کن اينا رو مراقب باش چیزی لود ندی ........رفتم سمت در و در زدم که خانم میانسالی درو باز کرد و سلام و علیک کردیم و کتمو گرفت و منو به سمت پذیرایی هدایت کرد
..........
< دخترم منتظر بمون تا ارباب جئون بیان
+ باشه خانم...
< آجوما
+ باشه آجوما ممنونم .........آجوما رفتش و من بلند شدم تا ی نگاهی به این پذیرایی بندازم داشتم همینجوری میگشتم که دوباره همون .. همون نماد و بالای شومینه دیدم همون علامتی که روی اسلحش بوده .....که از پشتم صدایی شنیدم و سری برگشتم
- از اون نماد خوشت میاد
+ عامممم سلام آقای جئون
- بهم بیرون از شرکت بگو جانگکوک
+ آخه....
-همین که گفتم..... جواب سوالمو ندادی از اون نماد خوشت مباد
+ نه فقط چشمم بهش خورد نگاهش کردم
- هه اوکی بفرمایید سمت میز شام
+ ممنون ...... رفتیم سمت میز شام و هیچ حرفی رَدوبَدَل نشد بینمون تا وقتی که شام تموم شد
-خب خانم کیم یورا چند سالت بود؟
+ ۲۵ سالمه
-اوهوم بعد فقط تو شرکت منم کار میکنی ؟
+ عاممم بله
- اوکی امروز ساعت چند رفتی شرکت ؟
+ موقعی که شما رسیدین من تازه رسیده بودم
- که اینطور باشه پس نمیدونی کی وارد اتاقم شده و در اتاقمو باز کرده و بدون اجازه ی من کمدمم باز کرده
+ ( یا خداااا نکنه فهمیده) نه خبر ندارم
-باشه
+ داشت صحبت میکرد که گوشیش زنگ خورد و گفت الان میاد هیلی کنجکاو شدم ببینم یهو چی شد که گوشیش زنگ خورد استرس گرفت پس یواشکی دنبالش کردم که فهمیدمممممم.........
( ببخشید کم شد لطفا حمایتم کنید❤️ )
۸۴۷
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.