ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
P:1
با صدای زدنای مامانم از خواب بیدار شدم
ات:مامان الان بیدار میشم(خابالو)
م ا: زود باش مهمون داریم امشب(رفت)
بعد چن مین از رخت خواب دل کندم رفتم سمت دستشویی و کار های لازم رو انجام دادم رفتم لباس خوابمو عوض کردم رفتم پایین
ات:مامان مامان مهمون کی هست
م ات : عموت انا دارن میام
ات : هوفف ساعت چند میان حالا
م ات : ساعت ۸ اینجان
ات :باشه پس هنوز ساعت ۱ هست من با یونا میرم بیرون تا قبل ۸ هم میام خونه
م ات:یروز بیرون نری چی میشه
ات : مامان قشنگممممم بزا برمم دیگهه
م ات: باشه حالا بیا یه چیزی درست کنم بخور برو آماده شو
☆☆☆☆☆☆
(ات ویو)
بعد چن مین مامانم برام رامون درست کرد خوردم رفتم بالا تا آماده بشمم به یونا زنگ زدم
ات:سلام سلامم گودزیلا مننن
یونا: چطوری خرشرکمم
ات: خوبمم.... میای امروز بریم بیرون
یونا: مگه میشه نیاامم ساعت ۳ میام دنبالت آماده باشش
(پایان تماس)
چقدر زیاد نوشتممم🗿🤌🏻
تا درودی دیگر بدرود🗿😔🕷
P:1
با صدای زدنای مامانم از خواب بیدار شدم
ات:مامان الان بیدار میشم(خابالو)
م ا: زود باش مهمون داریم امشب(رفت)
بعد چن مین از رخت خواب دل کندم رفتم سمت دستشویی و کار های لازم رو انجام دادم رفتم لباس خوابمو عوض کردم رفتم پایین
ات:مامان مامان مهمون کی هست
م ات : عموت انا دارن میام
ات : هوفف ساعت چند میان حالا
م ات : ساعت ۸ اینجان
ات :باشه پس هنوز ساعت ۱ هست من با یونا میرم بیرون تا قبل ۸ هم میام خونه
م ات:یروز بیرون نری چی میشه
ات : مامان قشنگممممم بزا برمم دیگهه
م ات: باشه حالا بیا یه چیزی درست کنم بخور برو آماده شو
☆☆☆☆☆☆
(ات ویو)
بعد چن مین مامانم برام رامون درست کرد خوردم رفتم بالا تا آماده بشمم به یونا زنگ زدم
ات:سلام سلامم گودزیلا مننن
یونا: چطوری خرشرکمم
ات: خوبمم.... میای امروز بریم بیرون
یونا: مگه میشه نیاامم ساعت ۳ میام دنبالت آماده باشش
(پایان تماس)
چقدر زیاد نوشتممم🗿🤌🏻
تا درودی دیگر بدرود🗿😔🕷
۵.۹k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.