پارت 28
پارت 28
پایان فلش بک
_میدونم اینجا به کی نیاز دارم.
با موبایلم با سوجون تماس گرفتم.
_هی سوجونا...
•چیزی شده؟
_سوجون خبری از سه را داری؟
•سه را؟ آره چطور؟
_میشه با سه را بیای خونه من؟
•احیانا نباید الان بیمارستان باشی؟
_تعریف میکنم برات فقط زود بیا.
+سه را؟
_آره. سه را همکلاسی برادرم تو آمریکا بود. اونم کره ایه. تو هک کردن کارش حرف نداره.
+الان هکر میخوای چیکار دقیقا؟
_چچچچ. بخدا اونی که گذاشتن تو کلت عقله نه دمپایی.
+یاااا
_با هک کردن موبایلش میتونیم بفهمیم الان کجاست.
+آهااانن.
_بعله.
یک ساعت بعد.
تقریبا خونه رو با کمک هیونجین جمع و جور کردم که سوجون در رو باز کرد و پشت سرش یه دختری وارد شد.
_تو کلید داشتی؟
•خودت بهم دادی یادت رفته؟
_آهاانن(نگاه شکاکانه)
=سلام من کیم سه را هستم.
_خوشبختم. منم پارک ا.ت هستم خواهر سوجون.
•خب نمیخوای تعریف کنی؟
_بزار از اول بگم...
خلاصه اینطوریه که الان من به خانم جو مشکوکم. گوشیشم جواب نمیده. اگه سه را لطف کنه میتونیم موبایلش رو هک کنیم و بتونیم ردش رو بزنیم.
•کس دیگه ای میدونه؟
_نه فقط منو هیونجین میدونستیم که تو هم الان بهت گفتم.
•وایسا هیونجین تو اصلا اینجا چیکار میکنی؟ ا.ت تو نباید الان بیمارستان باشی؟
_+آممممم...
_خو اینم طولانیه ولی الان بریم سر کارمون. سه را میتونی کمکمون کنی؟
=سعیم رو میکنم. کامپیوتر داری؟
_بله. از اینطرف.
حدود دو ساعتی میشه که سه را تو اتاقم مشغوله و بیرونم نیومده. اگه کلکی تو کارش باشه چی. بلاخره اومد بیرون.
=تونستم...ردش رو بزنم.
_این بهترین خبری بود که امروز شنیدم.
#هیونجین
#فیک
#استری_کیدز
پایان فلش بک
_میدونم اینجا به کی نیاز دارم.
با موبایلم با سوجون تماس گرفتم.
_هی سوجونا...
•چیزی شده؟
_سوجون خبری از سه را داری؟
•سه را؟ آره چطور؟
_میشه با سه را بیای خونه من؟
•احیانا نباید الان بیمارستان باشی؟
_تعریف میکنم برات فقط زود بیا.
+سه را؟
_آره. سه را همکلاسی برادرم تو آمریکا بود. اونم کره ایه. تو هک کردن کارش حرف نداره.
+الان هکر میخوای چیکار دقیقا؟
_چچچچ. بخدا اونی که گذاشتن تو کلت عقله نه دمپایی.
+یاااا
_با هک کردن موبایلش میتونیم بفهمیم الان کجاست.
+آهااانن.
_بعله.
یک ساعت بعد.
تقریبا خونه رو با کمک هیونجین جمع و جور کردم که سوجون در رو باز کرد و پشت سرش یه دختری وارد شد.
_تو کلید داشتی؟
•خودت بهم دادی یادت رفته؟
_آهاانن(نگاه شکاکانه)
=سلام من کیم سه را هستم.
_خوشبختم. منم پارک ا.ت هستم خواهر سوجون.
•خب نمیخوای تعریف کنی؟
_بزار از اول بگم...
خلاصه اینطوریه که الان من به خانم جو مشکوکم. گوشیشم جواب نمیده. اگه سه را لطف کنه میتونیم موبایلش رو هک کنیم و بتونیم ردش رو بزنیم.
•کس دیگه ای میدونه؟
_نه فقط منو هیونجین میدونستیم که تو هم الان بهت گفتم.
•وایسا هیونجین تو اصلا اینجا چیکار میکنی؟ ا.ت تو نباید الان بیمارستان باشی؟
_+آممممم...
_خو اینم طولانیه ولی الان بریم سر کارمون. سه را میتونی کمکمون کنی؟
=سعیم رو میکنم. کامپیوتر داری؟
_بله. از اینطرف.
حدود دو ساعتی میشه که سه را تو اتاقم مشغوله و بیرونم نیومده. اگه کلکی تو کارش باشه چی. بلاخره اومد بیرون.
=تونستم...ردش رو بزنم.
_این بهترین خبری بود که امروز شنیدم.
#هیونجین
#فیک
#استری_کیدز
۳.۱k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.