-Minsung-
ساعت از نیمه شب گذشته بود
هچنان زیر بارون توی خیابونا میدوویدن ، از شدت خوشحالی داد میزدن و میخندیدن
سرتا پاشون غرق اب شده بود
لینو از شدت خستگی روی صندلیای که نزدیکش بود لم داد.
جیسونگ بهش میخنده
+ هی تسلیم شدی آره؟ من بردم
میره کنارش میشینه
_چی من؟تسلیم شم؟ یه مسابقه دیگه بزاریم؟ تا خونه.
جیسونگ نگاهی به اطرافش میندازه کل خیابونای سئول رو مسابقه داده بودن! زیر بارون
شدت گرفته بود
به لینو نگاه میکنه
_فکر بدی نیست
+حالا اگه هرکدوممون برد جایزش چیه؟
دوتاشون باهم به سرعت نور بلند میشن و مسابقه رو شروع میکنن
جیسونگ زودتر میرسه و لینو ناچار میشه به فکر جایزه باشه
+تموم مسابقه هارو تو بردی. یه رحمی به من کن
_تلاشتو بیشتر کن
لینو ضربه نرمی به شونه جیسونگ میزنه
جیسونگ به قدری خسته بود همین که به داخل خونه رسید روی کاناپه خوابش برد
پتویی روش میندازه و خودش به طبقه بالا میره
با نوری که به چشاش تابیده میشد بیدار شد.
به طبقه پایین رفت
چشمش بهش میوفته
+ این هر روز زودتر از من پا میشد ، عجب.
+جیسونگگگگ
به سمت کاناپه میره و تکونش میده
+جیسونگ پاشووووو ،جیسونگگ
با بی جونی جوابشو میده
_بزار یکم دیگه بخوابم
دستشو روی پیشونیش میزاره
+چقدر داغی ، تب کردی
سریع از جاش بلند میشه میره سمت آشپزخونه داروی سرماخوردگیو از بین جنگل آمازون(یخچالشون)پیدا میکنه و میره سمت جیسونگ
+ پاشو جیسونگ انگاری دیشب زیاده روی کردیم،سرماخوردی
دارو رو توی قاشق میریزه و بهش میده
+حالا استراحت کن
پتو رو میندازه روش و شومینه رو زیاد میکنه تا خونه گرم شه
حال جیسونگ بهتر و بهتر میشد ولی اجازه نداشت تکون بخوره یا بلند شه
و تو اون مدت انواع سوپ هارو امتحان کرده بود
روز بعد در حالی که لینوی خسته روی تخت دراز کشیده بود ناگهانی جیسونگ هجومی بهش میبره
+جیسونگگگ
_بلاخره خوب شدم ، جایزم کو؟
در حالی که لینو یادش رفته بود جایزه اون شبو براش بگیره خودشو زد به ندونستن
+ها کدوم جایزه؟
_اون شبی که برنده شدم . مسابقه دو
+ یااا جیسونگگگ
_همین که ازم مراقبت کردی برام مهم بود جایزه نمیخام شوخی کردم.
از شدت تعجب لینو بلند میشه و که جیسونگ رو تو دستاش میگیره و دو ضربه کوچولو به کلش میزنه
+تو کی عقل تو کلت بود خبر نداشتم ،
و جیسونگ بالشی که کنارش بود به لینو پرت میکنه
لینو هم که صورتشو گرفته بود و انگاری دردش گرفته بود
جیسونگ نزدیکش میره
_هی حالت خوبه لینو؟
یکهو یه بالش با صورت جیسونگ برخورد میکنه
+به این میگم مسابقه
و کل اتاق غرق از بالشت و خنده های اون دو نفر میشه.
هچنان زیر بارون توی خیابونا میدوویدن ، از شدت خوشحالی داد میزدن و میخندیدن
سرتا پاشون غرق اب شده بود
لینو از شدت خستگی روی صندلیای که نزدیکش بود لم داد.
جیسونگ بهش میخنده
+ هی تسلیم شدی آره؟ من بردم
میره کنارش میشینه
_چی من؟تسلیم شم؟ یه مسابقه دیگه بزاریم؟ تا خونه.
جیسونگ نگاهی به اطرافش میندازه کل خیابونای سئول رو مسابقه داده بودن! زیر بارون
شدت گرفته بود
به لینو نگاه میکنه
_فکر بدی نیست
+حالا اگه هرکدوممون برد جایزش چیه؟
دوتاشون باهم به سرعت نور بلند میشن و مسابقه رو شروع میکنن
جیسونگ زودتر میرسه و لینو ناچار میشه به فکر جایزه باشه
+تموم مسابقه هارو تو بردی. یه رحمی به من کن
_تلاشتو بیشتر کن
لینو ضربه نرمی به شونه جیسونگ میزنه
جیسونگ به قدری خسته بود همین که به داخل خونه رسید روی کاناپه خوابش برد
پتویی روش میندازه و خودش به طبقه بالا میره
با نوری که به چشاش تابیده میشد بیدار شد.
به طبقه پایین رفت
چشمش بهش میوفته
+ این هر روز زودتر از من پا میشد ، عجب.
+جیسونگگگگ
به سمت کاناپه میره و تکونش میده
+جیسونگ پاشووووو ،جیسونگگ
با بی جونی جوابشو میده
_بزار یکم دیگه بخوابم
دستشو روی پیشونیش میزاره
+چقدر داغی ، تب کردی
سریع از جاش بلند میشه میره سمت آشپزخونه داروی سرماخوردگیو از بین جنگل آمازون(یخچالشون)پیدا میکنه و میره سمت جیسونگ
+ پاشو جیسونگ انگاری دیشب زیاده روی کردیم،سرماخوردی
دارو رو توی قاشق میریزه و بهش میده
+حالا استراحت کن
پتو رو میندازه روش و شومینه رو زیاد میکنه تا خونه گرم شه
حال جیسونگ بهتر و بهتر میشد ولی اجازه نداشت تکون بخوره یا بلند شه
و تو اون مدت انواع سوپ هارو امتحان کرده بود
روز بعد در حالی که لینوی خسته روی تخت دراز کشیده بود ناگهانی جیسونگ هجومی بهش میبره
+جیسونگگگ
_بلاخره خوب شدم ، جایزم کو؟
در حالی که لینو یادش رفته بود جایزه اون شبو براش بگیره خودشو زد به ندونستن
+ها کدوم جایزه؟
_اون شبی که برنده شدم . مسابقه دو
+ یااا جیسونگگگ
_همین که ازم مراقبت کردی برام مهم بود جایزه نمیخام شوخی کردم.
از شدت تعجب لینو بلند میشه و که جیسونگ رو تو دستاش میگیره و دو ضربه کوچولو به کلش میزنه
+تو کی عقل تو کلت بود خبر نداشتم ،
و جیسونگ بالشی که کنارش بود به لینو پرت میکنه
لینو هم که صورتشو گرفته بود و انگاری دردش گرفته بود
جیسونگ نزدیکش میره
_هی حالت خوبه لینو؟
یکهو یه بالش با صورت جیسونگ برخورد میکنه
+به این میگم مسابقه
و کل اتاق غرق از بالشت و خنده های اون دو نفر میشه.
۲.۱k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲