☆شوگر ددی منp13☆
☆شوگر ددی منp13☆
ویو شوگا:
با استفاده از ردیاب موقعیت ا.ت رو فهمیدم و یه نقشه کشیدیم و قرار شد وقتی اعضا دارن حواس بادیگاردارُو پرت میکنن من و جیهوپ بریم و ا.ت رو نجات بدیم ....
دیگه واقعا برام مهم نبود که قراره چه بلایی سر خودم بیاد فقط میخواستم خودمو به ا.ت برسونم و نجاتش بدم میخواستم جبرانِ سالها قبل رو بکنم ،،، ا.ت هیچی از اون دوران یادش نیست چون جون سونگ حافظه اش رو با استفاده از یه دارویی پاک کرده بود .
جیهوپ: شوگا آماده ای؟
+ا..........
جیهوپ : شوگا ؟؟؟ حواست کجاس؟
+چی ..... همین ..... چیزه ......
جیهوپ: شوگا میدونم نگرانی ولی الان باید تمرکز کنی اگه کوچیکترین خطایی کنیم کارمون تمومه ،،،
+ هوفففف .. باشه .
جیهوپ: پس بزن بریم تو کارش .
+بریم .
ادمین: اعضا رفتن سراغ بادیگاردهایی که سمت در اصلی وایساده بودن و شوگا و جیهوپ از پشت عمارت با استفاده از یه راه مخفی وارد عمارت شدن .
جیهوپ: شوگا چرا انقدر اینجا خلوته . چرا هیشکی توی عمارت نبست ؟
+نمیدونم شاید سوهو تمام بادیگاردارو گذاشته برای محافظت از بیرون عمارت . حس میکنم یه کاسه ای زیر نیم کاسه هست.
مطمئنم سوهو میخواد یه کاری کنه که با پای خودمون گیر تله اش بیوفتیم .
جیهوپ حواست رو جمع کن چون ممکنه تله گذاشته باشه برامون .
(شوگا توی ذهنش)
یعنی چی ؟ مگه میشه سوهو به همین سادگی بزاره وارد عمارتش بشیم .
جیوپ : شوگا .... شوگا ......
+هوم چیه ؟
جیهوپ: اون جارو نگاه کن .
+چی چیشده ؟
جیهوپ: بیا اینور (داد)
سیاهی ......
ویو ا.ت :
داشتم با جون سونگ حرف میزدم که یهو یکی از پشت دهنمو گرفت و گوشیو پرت کرد اون ور .
?: آخه من موندم شوگا عاشق چیه تو شده . لی یون ..... لی یون .......
یعنی تو انقدر احمقی که نفهمیدی کِی این دختر گوشیت رو از توی جیبت برداشت . ببرش توی زیر زمین و شکنجه اش کن .
لی یون: چشم ارباب .
*لی یون ا.ت رو میبره تو زیر زمین و ا.ت رو میبنده به صندلی ای که وسط اونجا بود .
لی یون : اصلا میدونی من کی ام ؟
_فاقد اهمیت و ارزش .
لی یون: چی گفتی ؟؟؟؟ جرعت داری تکرارش کن .
_کَری ؟ یا خودتو میزنی به نشنیدن ؟
لی یون: آها پس که اینطور .... مثل اینکه خیلی دلت میخواد شکنجه شی نه ؟
_ جدی میفرمایین ؟ برو بگو بزرگترت بیاد کوچولو .
لی یون: الان بهت نشون میدم .
*لی یون شلاقی که اونجا بود رو برمیداره و میخواد ا.ت رو با اون شلاق بزنه .
_بهت یاد ندادن با خانم ها چطوری رفتار کنی ؟
لی یون: مثل اینکه با شلاق نمیشه شکنجه ات کرد الان به کاری میکنم که دیگه نتونی گنده تر از دهنت حرف بزنی.
ویو شوگا:
جیهوپ: شوگا بیا اینور(داد)
(جیهوپ تو ذهنش)
ری اکشن شوگا خیلی کُند بود باید خودم یه کاری میکردم بخاطر همین شوگا رو کشیدم سمت خودم.
(ادامه پست بعد)
ویو شوگا:
با استفاده از ردیاب موقعیت ا.ت رو فهمیدم و یه نقشه کشیدیم و قرار شد وقتی اعضا دارن حواس بادیگاردارُو پرت میکنن من و جیهوپ بریم و ا.ت رو نجات بدیم ....
دیگه واقعا برام مهم نبود که قراره چه بلایی سر خودم بیاد فقط میخواستم خودمو به ا.ت برسونم و نجاتش بدم میخواستم جبرانِ سالها قبل رو بکنم ،،، ا.ت هیچی از اون دوران یادش نیست چون جون سونگ حافظه اش رو با استفاده از یه دارویی پاک کرده بود .
جیهوپ: شوگا آماده ای؟
+ا..........
جیهوپ : شوگا ؟؟؟ حواست کجاس؟
+چی ..... همین ..... چیزه ......
جیهوپ: شوگا میدونم نگرانی ولی الان باید تمرکز کنی اگه کوچیکترین خطایی کنیم کارمون تمومه ،،،
+ هوفففف .. باشه .
جیهوپ: پس بزن بریم تو کارش .
+بریم .
ادمین: اعضا رفتن سراغ بادیگاردهایی که سمت در اصلی وایساده بودن و شوگا و جیهوپ از پشت عمارت با استفاده از یه راه مخفی وارد عمارت شدن .
جیهوپ: شوگا چرا انقدر اینجا خلوته . چرا هیشکی توی عمارت نبست ؟
+نمیدونم شاید سوهو تمام بادیگاردارو گذاشته برای محافظت از بیرون عمارت . حس میکنم یه کاسه ای زیر نیم کاسه هست.
مطمئنم سوهو میخواد یه کاری کنه که با پای خودمون گیر تله اش بیوفتیم .
جیهوپ حواست رو جمع کن چون ممکنه تله گذاشته باشه برامون .
(شوگا توی ذهنش)
یعنی چی ؟ مگه میشه سوهو به همین سادگی بزاره وارد عمارتش بشیم .
جیوپ : شوگا .... شوگا ......
+هوم چیه ؟
جیهوپ: اون جارو نگاه کن .
+چی چیشده ؟
جیهوپ: بیا اینور (داد)
سیاهی ......
ویو ا.ت :
داشتم با جون سونگ حرف میزدم که یهو یکی از پشت دهنمو گرفت و گوشیو پرت کرد اون ور .
?: آخه من موندم شوگا عاشق چیه تو شده . لی یون ..... لی یون .......
یعنی تو انقدر احمقی که نفهمیدی کِی این دختر گوشیت رو از توی جیبت برداشت . ببرش توی زیر زمین و شکنجه اش کن .
لی یون: چشم ارباب .
*لی یون ا.ت رو میبره تو زیر زمین و ا.ت رو میبنده به صندلی ای که وسط اونجا بود .
لی یون : اصلا میدونی من کی ام ؟
_فاقد اهمیت و ارزش .
لی یون: چی گفتی ؟؟؟؟ جرعت داری تکرارش کن .
_کَری ؟ یا خودتو میزنی به نشنیدن ؟
لی یون: آها پس که اینطور .... مثل اینکه خیلی دلت میخواد شکنجه شی نه ؟
_ جدی میفرمایین ؟ برو بگو بزرگترت بیاد کوچولو .
لی یون: الان بهت نشون میدم .
*لی یون شلاقی که اونجا بود رو برمیداره و میخواد ا.ت رو با اون شلاق بزنه .
_بهت یاد ندادن با خانم ها چطوری رفتار کنی ؟
لی یون: مثل اینکه با شلاق نمیشه شکنجه ات کرد الان به کاری میکنم که دیگه نتونی گنده تر از دهنت حرف بزنی.
ویو شوگا:
جیهوپ: شوگا بیا اینور(داد)
(جیهوپ تو ذهنش)
ری اکشن شوگا خیلی کُند بود باید خودم یه کاری میکردم بخاطر همین شوگا رو کشیدم سمت خودم.
(ادامه پست بعد)
۶.۳k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲