فیک ددی روانی من
فیک ددی روانی من
پارت : ۵۶
تهیونگ : برای نجات ا.ت باید دفترچه اش رو بخونیم ... دفترچه خاطراتش روووو !!!
کوک خیره به تهیونگ نگاه کرد و سرش رو به چپ و راست تکون داد و گفت : دیوونه شدی؟
تهیونگ دستش رو برد لای موهاش و گفت : ببین ببین من هیچ دلم نمیخواد به اون دوست دخترت برای ادامه زندگی کمک کنم ... ولی چون تو دلت میخواد دارم کمکش میکنم در واقع دارم به تو کمک میکنم !
کوک نفس عمیقی کشید و گفت : الان بحثمون این نیست تهیونگ!
تهیونگ با عصبانیت فریاد زد : بیخیال کوک ما نمیتونیم ا.ت رو از یه بیماری خیالی نجات بدیم !
کوک : منظورت از بیماری خیالی چیه؟
تهیونگ: منظورم واضحه ما حتی نمی دونیم اون چه مرگشه ... الکی داریم خودمون میندازیم توی دردسر !
کوک : تو چت شده؟
تهیونگ: من چم شده؟ در اصل تو چت شده؟ تو واقعا فکر میکنی با خوندن یه دفترچه خاطرات بتونیم ا.ت رو کما بکشیم بیرون؟؟؟
مگه بچه بازیه؟ مگه فیلمه؟ فیلم هندی درست نکن کوک !
هم من و هم تو خوب میدونیم قرار نیس با خوندن یه دفترچه فرجی به حال ا.ت بشه؟
کوک : وای چرا دقیقا الان باید تو این طوری شی؟ دقیقا وقتیکه میتونیم مشکلش رو حل کنیممم؟
تهیونگ: وای تو چقدر خیالاتی هستی کوک ! چرا فکر میکنی با خوندن یه دفترچه جون یه نفرو نجات بدییی؟ (داد)
کوک با بی حوصلگی سرش رو میندازه پایین
تهیونگ صداش رو آرومتر میکنه و با ملایمت میگه : کوک خوب گوش کن .. منم خیلی دلم میخواد به ا.ت کمک کنم ...
کوک : خفه شو ... الان گفتی دلم نمیخواد کمکش کنم ... فقط بخاطر تو یعنی من داری کمکش میکنیییی !!!
چرا چرت و پرت میگی ؟ها ؟
تهیونگ : نه منظورم این نبود که دلم نمیخواد بهش کمکی بکنم ... منظورم این بود که اگه کمکش هم کنم بخاطر توعه !
کوک : داری منت میزاریییی؟
تهیونگ: چی؟ نه ...
دکتر: ببخشید...
تهیونگ: تو که هنوز اینجایی؟!!! حرفت رو گفتی که دِ برو دیگه !
دکتر : ا.ت قبل از کما به هوش اومد و گفت که یه چیزی بهتون بگم ...
کوک و تهیونگ بهم نگاه کردن و بعد به دکتر خیره شدن
دکتر نگاهی به هر دوشون کرد و آروم گفت : گفتش که برین دنبال جایی باشین که اتاق و مکان امن ا.ته ... چیزی که میخواید اونجاست !
تهیونگ با عصبانیت و حرص برگشت سمت کوک و گفت : بیاااا ... حالا باورت میشه همش یه مشت تخیلات عه ... همش میفرستمون یه طرف اون یه روانی شده... پاشو بریم روان پزشک بیاریم براش ... هوففف
کوک به تهیونگ خیره شد و هیچی نگفت که دکتر گفت : جدا از اینا ... من فکر نمیکنم ا.ت مشکلی داشته باشه یا بیمار شده باشه ... !
مايل به حمایت بیب ¿
پارت : ۵۶
تهیونگ : برای نجات ا.ت باید دفترچه اش رو بخونیم ... دفترچه خاطراتش روووو !!!
کوک خیره به تهیونگ نگاه کرد و سرش رو به چپ و راست تکون داد و گفت : دیوونه شدی؟
تهیونگ دستش رو برد لای موهاش و گفت : ببین ببین من هیچ دلم نمیخواد به اون دوست دخترت برای ادامه زندگی کمک کنم ... ولی چون تو دلت میخواد دارم کمکش میکنم در واقع دارم به تو کمک میکنم !
کوک نفس عمیقی کشید و گفت : الان بحثمون این نیست تهیونگ!
تهیونگ با عصبانیت فریاد زد : بیخیال کوک ما نمیتونیم ا.ت رو از یه بیماری خیالی نجات بدیم !
کوک : منظورت از بیماری خیالی چیه؟
تهیونگ: منظورم واضحه ما حتی نمی دونیم اون چه مرگشه ... الکی داریم خودمون میندازیم توی دردسر !
کوک : تو چت شده؟
تهیونگ: من چم شده؟ در اصل تو چت شده؟ تو واقعا فکر میکنی با خوندن یه دفترچه خاطرات بتونیم ا.ت رو کما بکشیم بیرون؟؟؟
مگه بچه بازیه؟ مگه فیلمه؟ فیلم هندی درست نکن کوک !
هم من و هم تو خوب میدونیم قرار نیس با خوندن یه دفترچه فرجی به حال ا.ت بشه؟
کوک : وای چرا دقیقا الان باید تو این طوری شی؟ دقیقا وقتیکه میتونیم مشکلش رو حل کنیممم؟
تهیونگ: وای تو چقدر خیالاتی هستی کوک ! چرا فکر میکنی با خوندن یه دفترچه جون یه نفرو نجات بدییی؟ (داد)
کوک با بی حوصلگی سرش رو میندازه پایین
تهیونگ صداش رو آرومتر میکنه و با ملایمت میگه : کوک خوب گوش کن .. منم خیلی دلم میخواد به ا.ت کمک کنم ...
کوک : خفه شو ... الان گفتی دلم نمیخواد کمکش کنم ... فقط بخاطر تو یعنی من داری کمکش میکنیییی !!!
چرا چرت و پرت میگی ؟ها ؟
تهیونگ : نه منظورم این نبود که دلم نمیخواد بهش کمکی بکنم ... منظورم این بود که اگه کمکش هم کنم بخاطر توعه !
کوک : داری منت میزاریییی؟
تهیونگ: چی؟ نه ...
دکتر: ببخشید...
تهیونگ: تو که هنوز اینجایی؟!!! حرفت رو گفتی که دِ برو دیگه !
دکتر : ا.ت قبل از کما به هوش اومد و گفت که یه چیزی بهتون بگم ...
کوک و تهیونگ بهم نگاه کردن و بعد به دکتر خیره شدن
دکتر نگاهی به هر دوشون کرد و آروم گفت : گفتش که برین دنبال جایی باشین که اتاق و مکان امن ا.ته ... چیزی که میخواید اونجاست !
تهیونگ با عصبانیت و حرص برگشت سمت کوک و گفت : بیاااا ... حالا باورت میشه همش یه مشت تخیلات عه ... همش میفرستمون یه طرف اون یه روانی شده... پاشو بریم روان پزشک بیاریم براش ... هوففف
کوک به تهیونگ خیره شد و هیچی نگفت که دکتر گفت : جدا از اینا ... من فکر نمیکنم ا.ت مشکلی داشته باشه یا بیمار شده باشه ... !
مايل به حمایت بیب ¿
۱۱.۴k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.