رزسفید
#رزسفید
#فصل_اول
#پارت_هشتم
۳ماه بعد...
_الیزابت کجایی؟
_بله خانم سندی
_دخترم ابریشم هارو اوردی؟
_بله الان میام
۳ ماه از کار کردن من داخل قصر آقای لوکاس میگذشت هر ماه پادشاه یونان به قصر سر میزد و همه جا رو بررسی میکرد.
در حال بافتن ابریشم بودم که خدمتکار به اتاق کارگاه اومد
_خانم الیزابت؟
_بله
_میشه لطفا امروز شما غذای خانم امیلی رو ببرید؟
_بله حتما سینی غذا رو بده به من.
به طرف اتاق همسر وزیر راه افتادم دلم برای دیدنش تنگ شده بود تو این چند ماه هر هفته بهم درس یاد نیداد و وزیر هم قول داده بود که منو ببره دانشگاه و من الان تو دانشگاه درس میخونم.
به سمت در اتاق رسیدم در زدم.
_بیا تو قشنگم
_سلام خانم امیلی
_سلام دختر قشنگم حالت چطوره؟
_خوبم ممنون
_بیا بشین
آروم رو تختش نشستم و یه دل سیر نگاه کردم آروم آروم غذا می خورد .
بعد اتمام غذا رو به من کرد و گفت
_تا حالا به این فکر کردی که مامان و بابات کی بودن؟
_حول شدم لب زدم ام... من فقط میدونم مادرم وقتی کوچیک بودم بخاطر مریضی فوت کرده و پدرم تو سفر به هلند مرده.
_نه، این درست نیست من میدونم قضیه مادر پدرت رو
دوتا چشمام مثل گردو شد همسر وزیر یونان از کجا مادر پدر من رو میشناخت😳
#فصل_اول
#پارت_هشتم
۳ماه بعد...
_الیزابت کجایی؟
_بله خانم سندی
_دخترم ابریشم هارو اوردی؟
_بله الان میام
۳ ماه از کار کردن من داخل قصر آقای لوکاس میگذشت هر ماه پادشاه یونان به قصر سر میزد و همه جا رو بررسی میکرد.
در حال بافتن ابریشم بودم که خدمتکار به اتاق کارگاه اومد
_خانم الیزابت؟
_بله
_میشه لطفا امروز شما غذای خانم امیلی رو ببرید؟
_بله حتما سینی غذا رو بده به من.
به طرف اتاق همسر وزیر راه افتادم دلم برای دیدنش تنگ شده بود تو این چند ماه هر هفته بهم درس یاد نیداد و وزیر هم قول داده بود که منو ببره دانشگاه و من الان تو دانشگاه درس میخونم.
به سمت در اتاق رسیدم در زدم.
_بیا تو قشنگم
_سلام خانم امیلی
_سلام دختر قشنگم حالت چطوره؟
_خوبم ممنون
_بیا بشین
آروم رو تختش نشستم و یه دل سیر نگاه کردم آروم آروم غذا می خورد .
بعد اتمام غذا رو به من کرد و گفت
_تا حالا به این فکر کردی که مامان و بابات کی بودن؟
_حول شدم لب زدم ام... من فقط میدونم مادرم وقتی کوچیک بودم بخاطر مریضی فوت کرده و پدرم تو سفر به هلند مرده.
_نه، این درست نیست من میدونم قضیه مادر پدرت رو
دوتا چشمام مثل گردو شد همسر وزیر یونان از کجا مادر پدر من رو میشناخت😳
۱.۵k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.