فیک برادر ناتنی من ..... پارت ۹
*ویو ا/ت*
رفتیم سر میز و یه سلام و علیکی کردیم و اومدم بشینم سمت یوک جوهان که هانا کشیدم عقب و دم گوشم گفت
~برو پیش دوستش سوهو بشین
منم که این وسط گیج بودم رفتم نشستم پیشش
(دو ساعت بعد)
همه کامل مست بودن حتی خودم... هیچی نمیفهمیدم که یهو دست سوهو اومدم رو رون پام و نزدیکم شد...
میخواستم ازم لب بگیره منم که مست بودم هیچی نمی فهمیدم میخواستم همراهیش کنم که یهو یکی کشیدم...
بله کوک بود.. اما از کجا میدونست من تو بارم...
*ویو کوک*
دو ساعت داشتم دنبالش میگشتم که یهو دم یه بار اتفاقی صداشو شنیدم و رفتم داخل بار و دیدم بله... اینجاست
میخواست از یه پسری که معلوم نیست کیه لب بگیره که یهو کشیدمش سمت خودم ، انقدر مست بود که نمیتونست راه بره برای همین یو استایل بغلش کردم و داشتم از بار میرفتم برون که یهو صدای یکی اومد...
سوهو: شمااا ؟(با عصبانیت)
نشوندمش روی صندلی دم بار و رفتم پیش پسره
_دوست پسرشم(سرد و با اعتماد به نفس)
سوهو: چ چی ؟؟
_احیانا کری؟؟
سوهو:اما اون بهم گفت سینگله..
_خدافظ
و رفتم و دوباره بغلش کردم و گذاشتمش تو ماشین...
_چرا اومدی بار ؟(با عصبانیت)
+هه هه که ب... آرزو برسم هه(مست)
_آرزو هه(آروم)
رسیدیم در براش باز کردم که بیاد بیرون و یهو بال آورد خداروشکر تو ماشینم نبود... اعصابم به شدت خورد بود دوباره یو استایل بغلش کردم و بردمش تو اتاق و رو تخت گذاشتمش و روش خیمه زدم...
_از این به یعد حق نداری بدون من جایی بری
+هه تو کی مگه؟؟ هه از مامان اجازه میگرم هه(مست)
_چقد ساده ای نمیدونستی اینا بهونهشونه برای سفر کاریشون؟؟
+س سفر کاری ؟؟
اومد ادامه بده که لبم رو گذاشتم رو لباش و......
رفتیم سر میز و یه سلام و علیکی کردیم و اومدم بشینم سمت یوک جوهان که هانا کشیدم عقب و دم گوشم گفت
~برو پیش دوستش سوهو بشین
منم که این وسط گیج بودم رفتم نشستم پیشش
(دو ساعت بعد)
همه کامل مست بودن حتی خودم... هیچی نمیفهمیدم که یهو دست سوهو اومدم رو رون پام و نزدیکم شد...
میخواستم ازم لب بگیره منم که مست بودم هیچی نمی فهمیدم میخواستم همراهیش کنم که یهو یکی کشیدم...
بله کوک بود.. اما از کجا میدونست من تو بارم...
*ویو کوک*
دو ساعت داشتم دنبالش میگشتم که یهو دم یه بار اتفاقی صداشو شنیدم و رفتم داخل بار و دیدم بله... اینجاست
میخواست از یه پسری که معلوم نیست کیه لب بگیره که یهو کشیدمش سمت خودم ، انقدر مست بود که نمیتونست راه بره برای همین یو استایل بغلش کردم و داشتم از بار میرفتم برون که یهو صدای یکی اومد...
سوهو: شمااا ؟(با عصبانیت)
نشوندمش روی صندلی دم بار و رفتم پیش پسره
_دوست پسرشم(سرد و با اعتماد به نفس)
سوهو: چ چی ؟؟
_احیانا کری؟؟
سوهو:اما اون بهم گفت سینگله..
_خدافظ
و رفتم و دوباره بغلش کردم و گذاشتمش تو ماشین...
_چرا اومدی بار ؟(با عصبانیت)
+هه هه که ب... آرزو برسم هه(مست)
_آرزو هه(آروم)
رسیدیم در براش باز کردم که بیاد بیرون و یهو بال آورد خداروشکر تو ماشینم نبود... اعصابم به شدت خورد بود دوباره یو استایل بغلش کردم و بردمش تو اتاق و رو تخت گذاشتمش و روش خیمه زدم...
_از این به یعد حق نداری بدون من جایی بری
+هه تو کی مگه؟؟ هه از مامان اجازه میگرم هه(مست)
_چقد ساده ای نمیدونستی اینا بهونهشونه برای سفر کاریشون؟؟
+س سفر کاری ؟؟
اومد ادامه بده که لبم رو گذاشتم رو لباش و......
۲۵.۶k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.