به سمت عاشقیღp5بخش3
*تق تق
_بفرمایید داخل
وارد شد منشی جدید بود
*ام سلام قربان خسته نباشید
_سلام خانم منشی کاری با من داشتید؟
*خب راستش بله یه کار مهم
_خیله خب بفرمایید بشینید ببینم کارتون چیه
*خیله خب
_ناگهان رفت سمت در و کلید روش بود در رو قفل کرد و اومد جلوی میز ایستاد
از روی صندلی بلند شدم وگفتم:
هعی تو داری چیکار میکنی
*هاهاها اوه موطلایی واقعا خیلی عجیبه که بعد این چند سال با یه تغیر قیافه ساده من گول خوردی
_چی؟یهو موهاش.نه ....در واقع.کلاه گیسش رو دراورد و موهای خیلی کوتاه قهوه ایش نمایان شد
لنز و عینکش هم دراورد
تو....تو....تو اینجا چه غلطی میکنی ز.ن.ت.ی.که عوضی
چرا نمیری گم شی پاتو از زندگی من بکش بیرونننننن
*ها ها کدوم زندگی بدبخت
زنت که مثل یه غریبه باهات برخورد میکنه
پدر و مادر هم نداری
دوستت هم که نیس رفته سفر
تو هیچ کسی رو نداری چه زندگی ای
_به تو مربوط نمیشه اشغال چرا دست از سر من برنمیداری؟برو به زندگی خودت برس عوضی
دست از دخالت کردن تو زندگی من بردار
(زن جلو میاید و صورتش را نزدیک صورت ادرین میکند.......ادرین عقب میرود)
*میخوای بدونی چرا دست از سرت برنمیدارم مو طلایی؟جوابش خیلی اسونه تو خودتم میدونیش
(و ایدفعه خیلی صورتش را نزدیک تر میکندجوری که ادرین دیگه نمیتواند عقب تر برود و با چشمای باباقوریش به ادرین با چهره ای که ازش شرارت میبارید خیره میشود )
مو طلایی خنگول چرا اینقدر نفهمی؟اون تورو دوست نداره لیاقتت رو نداره ...........چرا هنوز داری با خودت کلنجار میری هاع؟
بفهم اون تورو نمیخواد به احتمال زیاد الان با یکی دیگه تو رابطس
_همینطور صورتشو جلو میاورد زر میزد و همینطور من هی عقب تر میرفتم تا جایی که دیگه پشتم به دیوار خورد و عقب تر نتونستم برم
نفس نفس میزدم اون واقعا یه عوضی به تمام معناست
اول صبح بود و کمتر افرادی تو شرکت بودن در رو هم قنل کرده بود و اگه داد میزدم کسی نمیتونست کمکم کنه
مونده بودم چیکار باید بکم........
*احمق دوست داشتنی من. تو هنوز هم خیلی ساده ای
اگه هیچ وقت با اون اشنا نمی شدی
الان وضعت این نبود
فقط من لیاقت تورو داشتم نه اون کله ابی
تو باید برای من میشدی ولی رفتی با اون حالا هم دیر نشده
حالا میبینی من تورو از اون جدا میکنم و برای خودم میکنم عشق من.................
{گذشته:
M:وقتی ادرین منو رسوند خونه سریع رفتم داخل و بعد رفتم تو اتاقم و در رو بستم و خودمو پرت کردم رو تخت
وایییییییییی چقدر من دست پا چلفتی اممممممم
چرا اینطوری شد امروزززززز
واییییی
از خجالت اب شدممممم
واییی
ولی با این که خیلی خجالت اور بود و من دارم این وسط اب میشم بازم یه جوری ام انگار یه حسی بهش دارم از وقتیکه....از وقتیکه باهاش اشنا شدم........اون باعث شد من کار پیدا کنم واقعا همیشه ازش قدردانی میکنم
_بفرمایید داخل
وارد شد منشی جدید بود
*ام سلام قربان خسته نباشید
_سلام خانم منشی کاری با من داشتید؟
*خب راستش بله یه کار مهم
_خیله خب بفرمایید بشینید ببینم کارتون چیه
*خیله خب
_ناگهان رفت سمت در و کلید روش بود در رو قفل کرد و اومد جلوی میز ایستاد
از روی صندلی بلند شدم وگفتم:
هعی تو داری چیکار میکنی
*هاهاها اوه موطلایی واقعا خیلی عجیبه که بعد این چند سال با یه تغیر قیافه ساده من گول خوردی
_چی؟یهو موهاش.نه ....در واقع.کلاه گیسش رو دراورد و موهای خیلی کوتاه قهوه ایش نمایان شد
لنز و عینکش هم دراورد
تو....تو....تو اینجا چه غلطی میکنی ز.ن.ت.ی.که عوضی
چرا نمیری گم شی پاتو از زندگی من بکش بیرونننننن
*ها ها کدوم زندگی بدبخت
زنت که مثل یه غریبه باهات برخورد میکنه
پدر و مادر هم نداری
دوستت هم که نیس رفته سفر
تو هیچ کسی رو نداری چه زندگی ای
_به تو مربوط نمیشه اشغال چرا دست از سر من برنمیداری؟برو به زندگی خودت برس عوضی
دست از دخالت کردن تو زندگی من بردار
(زن جلو میاید و صورتش را نزدیک صورت ادرین میکند.......ادرین عقب میرود)
*میخوای بدونی چرا دست از سرت برنمیدارم مو طلایی؟جوابش خیلی اسونه تو خودتم میدونیش
(و ایدفعه خیلی صورتش را نزدیک تر میکندجوری که ادرین دیگه نمیتواند عقب تر برود و با چشمای باباقوریش به ادرین با چهره ای که ازش شرارت میبارید خیره میشود )
مو طلایی خنگول چرا اینقدر نفهمی؟اون تورو دوست نداره لیاقتت رو نداره ...........چرا هنوز داری با خودت کلنجار میری هاع؟
بفهم اون تورو نمیخواد به احتمال زیاد الان با یکی دیگه تو رابطس
_همینطور صورتشو جلو میاورد زر میزد و همینطور من هی عقب تر میرفتم تا جایی که دیگه پشتم به دیوار خورد و عقب تر نتونستم برم
نفس نفس میزدم اون واقعا یه عوضی به تمام معناست
اول صبح بود و کمتر افرادی تو شرکت بودن در رو هم قنل کرده بود و اگه داد میزدم کسی نمیتونست کمکم کنه
مونده بودم چیکار باید بکم........
*احمق دوست داشتنی من. تو هنوز هم خیلی ساده ای
اگه هیچ وقت با اون اشنا نمی شدی
الان وضعت این نبود
فقط من لیاقت تورو داشتم نه اون کله ابی
تو باید برای من میشدی ولی رفتی با اون حالا هم دیر نشده
حالا میبینی من تورو از اون جدا میکنم و برای خودم میکنم عشق من.................
{گذشته:
M:وقتی ادرین منو رسوند خونه سریع رفتم داخل و بعد رفتم تو اتاقم و در رو بستم و خودمو پرت کردم رو تخت
وایییییییییی چقدر من دست پا چلفتی اممممممم
چرا اینطوری شد امروزززززز
واییییی
از خجالت اب شدممممم
واییی
ولی با این که خیلی خجالت اور بود و من دارم این وسط اب میشم بازم یه جوری ام انگار یه حسی بهش دارم از وقتیکه....از وقتیکه باهاش اشنا شدم........اون باعث شد من کار پیدا کنم واقعا همیشه ازش قدردانی میکنم
۱.۲k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.