Maybe the past p32
سمت کمد لباسش رفت
" میدونم تخس و لجبازی ات ، هر کاری کنی نمیتونی اینو تغییر بدی که هنوزم پیشم آروم میشی ، چند ساعت پیش خودت نشونم دادی " jk
پوزخندی زد و از کنارش رد شد ، نمیخواست اینو قبول کنه
از بابتی تا حدودی حرفاش درست بود اما میخواست بزنه زیرش ...
یاد تهیونگ افتاد...
اوه ، به کل اونو یادم رفت، میخواید بدونید چی شد ؟
_ فلش بک _
هه نا آروم در رو بست
تهیونگ پاهاش آروم سمت در می رفت ، دست خودش نبود اما می خواست بپرسه چی شد که برگشتی
" عزیزم برو لباس بپوش زشت شد همکارت هم اینطوری دیدت "
باشه ای زیر لب گفت و وارد اتاق شد و درو قفل کرد
دسته گل رو روی میز گذاشت که نامه ای کنارش توجهش رو جلب کرد
بازش کرد و شروع کرد
دوست دارم تهیونگ!
نه به خاطر موهایِ دلبرت،
نه برای چشم وُ ابروی مشکیت،
نه اون خنده های بهشتیت،
نه برای هزاران زیبایی که
ظاهرت رو جلا داده ...
دوست دارم چون قلبم میگه:
این روح،
روح تو رو تکمیل میکنه:)
خرس عسلیم، خیالت جاتو پر کرده تهیونگ :)
امیدوارم زندگی خوبی داشته باشی، ات
انگار همین چند خط ، کلی درد و رنج رو توی خودش مخفی کرده بود و تهیونگ از هوش سرشارش اینو حسکرد اما همش یه سوالی داشت
" دوستم داشتی ات ؟ چرا گذاشتی این قلب لعنتی پژمرده شه ؟" taehyung
بخاطر همین بازم این عشقو قبول نداشت و با انداختن اون نامه داخل سطل زباله خودش رو افکار بیهوده اش آزاد کرد
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
ات با وجودی که اون دختر رو دیده بود احساس می کرد به تهیونگ خیانت کرده
جرعه ای از مشروبش خورد و به جلوش خیره شد
الان فقط خودش بود و خودش !
" میدونم تخس و لجبازی ات ، هر کاری کنی نمیتونی اینو تغییر بدی که هنوزم پیشم آروم میشی ، چند ساعت پیش خودت نشونم دادی " jk
پوزخندی زد و از کنارش رد شد ، نمیخواست اینو قبول کنه
از بابتی تا حدودی حرفاش درست بود اما میخواست بزنه زیرش ...
یاد تهیونگ افتاد...
اوه ، به کل اونو یادم رفت، میخواید بدونید چی شد ؟
_ فلش بک _
هه نا آروم در رو بست
تهیونگ پاهاش آروم سمت در می رفت ، دست خودش نبود اما می خواست بپرسه چی شد که برگشتی
" عزیزم برو لباس بپوش زشت شد همکارت هم اینطوری دیدت "
باشه ای زیر لب گفت و وارد اتاق شد و درو قفل کرد
دسته گل رو روی میز گذاشت که نامه ای کنارش توجهش رو جلب کرد
بازش کرد و شروع کرد
دوست دارم تهیونگ!
نه به خاطر موهایِ دلبرت،
نه برای چشم وُ ابروی مشکیت،
نه اون خنده های بهشتیت،
نه برای هزاران زیبایی که
ظاهرت رو جلا داده ...
دوست دارم چون قلبم میگه:
این روح،
روح تو رو تکمیل میکنه:)
خرس عسلیم، خیالت جاتو پر کرده تهیونگ :)
امیدوارم زندگی خوبی داشته باشی، ات
انگار همین چند خط ، کلی درد و رنج رو توی خودش مخفی کرده بود و تهیونگ از هوش سرشارش اینو حسکرد اما همش یه سوالی داشت
" دوستم داشتی ات ؟ چرا گذاشتی این قلب لعنتی پژمرده شه ؟" taehyung
بخاطر همین بازم این عشقو قبول نداشت و با انداختن اون نامه داخل سطل زباله خودش رو افکار بیهوده اش آزاد کرد
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
ات با وجودی که اون دختر رو دیده بود احساس می کرد به تهیونگ خیانت کرده
جرعه ای از مشروبش خورد و به جلوش خیره شد
الان فقط خودش بود و خودش !
۱۹.۲k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.