رمان
رمان
شب خاص
پارت ۱۵
- نمیخوام
+ نمیترسی؟
- یادم ننداز خب
+ خب میترسی( خنده)
- اشکالی نداره
+ ولی حتی رو تختیت هم هنوز بردن بشورن یادت نیست؟
- اره راس میگی...
+ خب پاشو بریم بخوابیم
- باشه
(همونطوری برداشت بغلش و برد توی اتاق و گذاشت روی تخت و نگاه میکرد)
- تهیونگ فکر دیگه ای به سرت نزنه من میخوام بخوابم
+ من به چیزی فکر نمیکردم( خنده)
- اره کاملا معلومه
+ خب نهایتش یه بوس؟
- دیدی فکر میکردی
+ اره خب میزاری ببوسمت؟
- اوهوم ولی کوچولو ها
( اومد جلو و یه بوس سریع زد و خندید و بلند شد و رفت چراغ رو خاموش کرد و کنارم روی تخت دراز کشیدو دستاشو باز کرد)
+ بدو با بغلم
- ها؟
+ اوهوم بیا بغلم
( لبخند زدم و رفتم توی بغلش و بغلش کردم و توی بغلش کلی حرف زدیم و خوابم برد)
شب خاص
پارت ۱۵
- نمیخوام
+ نمیترسی؟
- یادم ننداز خب
+ خب میترسی( خنده)
- اشکالی نداره
+ ولی حتی رو تختیت هم هنوز بردن بشورن یادت نیست؟
- اره راس میگی...
+ خب پاشو بریم بخوابیم
- باشه
(همونطوری برداشت بغلش و برد توی اتاق و گذاشت روی تخت و نگاه میکرد)
- تهیونگ فکر دیگه ای به سرت نزنه من میخوام بخوابم
+ من به چیزی فکر نمیکردم( خنده)
- اره کاملا معلومه
+ خب نهایتش یه بوس؟
- دیدی فکر میکردی
+ اره خب میزاری ببوسمت؟
- اوهوم ولی کوچولو ها
( اومد جلو و یه بوس سریع زد و خندید و بلند شد و رفت چراغ رو خاموش کرد و کنارم روی تخت دراز کشیدو دستاشو باز کرد)
+ بدو با بغلم
- ها؟
+ اوهوم بیا بغلم
( لبخند زدم و رفتم توی بغلش و بغلش کردم و توی بغلش کلی حرف زدیم و خوابم برد)
۱۹.۰k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.