داستان درون و بیرون(پارت ²)
داستان درون و بیرون(پارت ²)
🔵💙🌌💙🌌💙🌌💙🌌🔵
تا حلا همچین چیزی ندیده بودم، دختره معلوم بود که بغض داشت، ازش پرسیدم:(حالا اسمت چیه؟)تو چشام زل زد و گفت:(ا.. اس... اسمم؟) معلوم بود دلش آروم گرفته. گفتم(آره!) گفت:(چَ... چَم.... چَمس) چه اسم قشنگی، معنی اسمش میشد (شانس🌌) حرف زدن باهاش خیلی حس خوبی داشت، اگه با شدو آشنا بشه خیلی باهاش صمیمی میشه و شدو هم از تنهایی در میاد! رفتم پیش تام، بهش گفتم:(این دختر بچه عه خیلی خوبه.) تام گفت:(لکه ی دستش رو دیدم، شاید خطر ناک باشه) گفتم:(نه بابا، اصلا بهش نمیخوره که خطر ناک باشع) تام نگاش کرد، نفس عمیق کشید و گفت:(باشه!)
ادامه دارد.....
#رمان#کمیک#داستان#سونیک#شدو#تیلز#ناکلز
🔵💙🌌💙🌌💙🌌💙🌌🔵
تا حلا همچین چیزی ندیده بودم، دختره معلوم بود که بغض داشت، ازش پرسیدم:(حالا اسمت چیه؟)تو چشام زل زد و گفت:(ا.. اس... اسمم؟) معلوم بود دلش آروم گرفته. گفتم(آره!) گفت:(چَ... چَم.... چَمس) چه اسم قشنگی، معنی اسمش میشد (شانس🌌) حرف زدن باهاش خیلی حس خوبی داشت، اگه با شدو آشنا بشه خیلی باهاش صمیمی میشه و شدو هم از تنهایی در میاد! رفتم پیش تام، بهش گفتم:(این دختر بچه عه خیلی خوبه.) تام گفت:(لکه ی دستش رو دیدم، شاید خطر ناک باشه) گفتم:(نه بابا، اصلا بهش نمیخوره که خطر ناک باشع) تام نگاش کرد، نفس عمیق کشید و گفت:(باشه!)
ادامه دارد.....
#رمان#کمیک#داستان#سونیک#شدو#تیلز#ناکلز
۲.۵k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.