داستان درون و بیرون(پارت ⁴)
داستان درون و بیرون(پارت ⁴)
🔵🌌💙🌌💙🌌💙🌌🔵
لبخند کوچولویی رو لبم بود، نمیتونستم خودمو کنترل کنم
(تام🙂)
به چمس نگاه کردم، انگار نمیدونست چه حسی داشته باشه؛ چمدون خیلی سبکی داشت، رفتیم خونه، سونیک باز غافاگیرم کرده بود و رفته بود با تمام پولام براش لباس خریده بود! معلوم بود خیلی دوسش داره. رفتم تو اتاق، تا ناهار کم مونده بود و رفتم یه چُرتی بزنم
(سونیک 🔵💙)
آروم بردمش اتاقم و به ناکلز و تیلز و شدو معرفیش کردم، به همه گفتم:(اونم دیگه از خانواده ماست!) همه خوشحال شده بودن و چمس داشت اشک ذوق میریخت که خانواده دار شده
ادامه دارد....
#کمیک#رمان#داستان#سونیک#شدو#ناکلز#تیلز
🔵🌌💙🌌💙🌌💙🌌🔵
لبخند کوچولویی رو لبم بود، نمیتونستم خودمو کنترل کنم
(تام🙂)
به چمس نگاه کردم، انگار نمیدونست چه حسی داشته باشه؛ چمدون خیلی سبکی داشت، رفتیم خونه، سونیک باز غافاگیرم کرده بود و رفته بود با تمام پولام براش لباس خریده بود! معلوم بود خیلی دوسش داره. رفتم تو اتاق، تا ناهار کم مونده بود و رفتم یه چُرتی بزنم
(سونیک 🔵💙)
آروم بردمش اتاقم و به ناکلز و تیلز و شدو معرفیش کردم، به همه گفتم:(اونم دیگه از خانواده ماست!) همه خوشحال شده بودن و چمس داشت اشک ذوق میریخت که خانواده دار شده
ادامه دارد....
#کمیک#رمان#داستان#سونیک#شدو#ناکلز#تیلز
۳.۰k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.